مقایسه وضعیت حجاب از قبل و بعد از اسلام و اکنون آخرالزمان

مقایسه وضعیت حجاب از قبل و بعد از اسلام و اکنون آخرالزمان
روی الأصبغ بن نباته عن امیرالمؤمنین (علیه السلام) قال: سمعته یقول: یظهر فی آخر الزمان واقتراب الساعة -و هو شر الازمنة- نسوة کاشفات عاریات، متبرجات من الدین، داخلات فی الفتن، مائلات الی الشهوات، مسرعات الی اللذّات، مستحلات للمحرّمات، فی جهنم خالدات


مولا علی (ع): در آخرالزمان و نزدیک شدن زمان موعود (قیامت یا زمان ظهور حضرت مهدی علیه السّلام ) که بدترین زمانهاست (چون جهان از ظلم و ستم پر شود) زنانی ظاهر می شوند بی حجاب و عریان بیرون آمده خودنمائی می کنند، از دین خارج می شوند (به احکام دین توجهی ندارند) در فتنه ها (آشوبها یا محافل عیش و شهوت ) داخل می شوند و شهوترانی روی می آورند و به لذات جوئیها شتابانند، حرامهای الهی را حلال می کنند و در جهنم همیشه خواهند ماند.

منبع:
من لا یحضره الفقیه کتاب النکاح (المذموم من اخلاق النساء و صفاتهن، حدیث 5)
portal.anhar.ir/node  

من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم ...

سرکلاس بحث این بود که چرا بعضی از پسرهایی که هر روز با یک دختری ارتباط دارند ، دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته اند برای ازدواج می گردند!
اصلا برایمان قابل هضم نبود که همچین پسرهایی دنبال این طور دخترها برای زندگیشان باشند!

این وسط استادمان خاطره ای را از خودش تعریف کرد:

ایشان تعریف میکردند من در فلان دانشگاه مشاور دانشجوها بودم 
روزی دختری که قبلا هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد ، سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت ، سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه می انداخت و با پسرا کل کل می کرد و بگو بخند داشت ، دختر شوخی بود و در عین حال ظاهر شادی داشت. 
سلام کرد گفت حاج آقا من میخواستم در مورد مسئله ایی با شما صحبت کنم ، اجازه هست؟
گفتم بفرمایید و شروع کرد به تعریف کردن . راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسرَ رو میخوام ، ولی اصلا روم نمیشه بهش بگم ، میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید ، آخه اونم مثل خودم من خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه ، روحیاتمون باهم می خوره ، با همه بگو بخند داره ، خیلی راحت تر از دختر های دیگه ای که در دانشکده هستن بامن ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه ، از چشم هاش معلومه اونم منو دوست داره ، ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم ، میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید."

حرفش تمام شد و سریع به بهانه ایی که کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت . در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر او بامن سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد ، به خودم گفتم حتما این هم بخاطر این دخترک آمده ، چقدر خوب که خودش آمده و لازم هم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم!

پسر حرفش رو اینطور شروع کرد که من در کلاسهایی که می رم ، دختری چشم من رو بد جور گرفته ، میخوام بهش درخواست ازدواج بدم ، ولی اصلا روم نمیشه و نمی دونم چطوری بهش بگم! 
بهش گفتم اون دختر کیه ؟ گفت خانم فلانی! 
چشم هام گرد شد 
دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود ... 
گفتم تو که اصلا به این دختر نمی خوری ، من باهاش چندتا کلاس داشتم ، این دختر خیلی سرسنگین و سر به زیر ِ، بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الان توی هیچ کدوم از دخترهای این دانشکده ندیدم ، ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته! فکر میکنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه! 
نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن:
"من از دختر هایی که خیلی راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد 
من دوست دارم زن زندگی ام فقط مال خودم باشه 
دوست دارم بگو بخند هاشو فقط با مرد زندگیش بکنه 
زیبایی هاش فقط مال مرد زندگیش باشه 
همه درد و دل هاشو با مرد زندگی ش بکنه 
حالا شما به من بگید با دختری که همین الان و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده اش جا نذاشته من چطوری بتونم باهاش زندگی کنم؟!

من همون دختر سر به زیر سرسنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده 
همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس میشینه و حواسش به جای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده چار دنگ به درسش و نمراتش عالی!

همون دختری که حجب و حیاءش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه و من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم ، چون اونقدر باوقاره که اصلا به خودم جرات ندادم مستقیم درخواستم رو بگم."

منصور سمائی : جشن ۲۰ فروردین به عزا شباهت دارد

مسئول بسیج علوم پایه دانشگاه جامع امام حسین (ع) گفت: با افسوس به عقبه رو به پیشرفت مان در روز ۲۰ فروردین نگاه می کنیم.

گروه سیاسی دانشجو ایران به نقل از خبرگزاری دانشجو : منصور سمائی، مسئول بسیج دانشکده علوم پایه دانشگاه جامع امام حسین (ع) ، گفت: در روز 20 فروردین 1385 خبر دستیابی دانشمندان به چرخه کامل هسته‌ای اعلام شد که همه احساس غرور ملی داشتند.

 

وی افزود: در آن زمان توانستیم به جمع محدود کشورهایی که این فناوری را داشتند بپیوندیم. مسلما برای این دستاورد هزینه‌های زیادی هم شده بود اعم از هزینه‌های مادی و جانی و شهادت دانشمندان هسته‌ای کشورمان تا توانستیم به قله صنایع هسته‌ای برسیم با شنیدن این خبر هر ساله همه منتظر اخبار جدید از صنایع هسته‌ای بودند.

 

این فعال دانشجویی در مورد کاربردها و دستاوردهای محصولات هسته‌ای اشاره کرد و افزود: هر ساله منتظر اخباری در زمینه‌های پزشکی، کشاورزی و سایر زمینه‌ها بودیم و هر سال نیز اوضاع بهتر می‌شد، کاربردهای جدید نمایان شد و حتی چند داروی جدید نیز رونمایی شد.

 

وی اضافه کرد: هر ساله در حوزه هسته‌ای خبرهای خوشی به بیرون می‌آمد اما متاسفانه آنچه خود به دست آوردیم توسط خودمان نابود شد. در راس این مسائل آمریکایی‌ها حتی تحریم‌های ما را برنداشتند و تحریم‌های جدید نیز ایجاد و به امنیت دفاعی ما چشم دوختند.

 

سمائی ضمن تاکید بر اینکه سیاستمداران ما باید بدانند در مقابل گرگ صفتان هر چه پا عقب بگذاریم آنها جلوتر می‌آیند ادامه داد: باید آگاه باشیم و سیاستمداران ما بدانند به هیچ وجه نمی‌شود به غربی‌ها و آمریکایی‌ها اعتماد کرد این کار آنها در طول تاریخ نیز ادامه داشته است.

 

وی در پایان خاطرنشان کرد: امسال با آمدن 20 فروردین نه تنها خوشحال نمی‌شویم بلکه با افسوس به عقبه رو به پیشرفت مان نگاه می‌کنیم که چه طور آن را به دست خود سرکوب کردیم و جشن 20 فروردین دیگر به جشن شباهت ندارد و بیشتر به عزا شباهت دارد.

محمد رضا مرتضوی : پرچم بانکداری اسلامی با سود ۲۵درصد بالا نمی‌رود

دبیرکل خانه صنعت و معدن نرخ سود تسهیلات بانکها را مغایر با مصوبه شورای پول و اعتبار عنوان کرد.

به گزارش گروه اقتصادی دانشجو ایران به نقل از snn.ir محمدرضا مرتضوی در گفتگوی ویژه خبری ادامه داد: در اختیار قراردادن بخشی یا درصدی از پول و تسهیلات بانکی از سوی تولیدکنندگان بعنوان سپرده، سبب می شود این تسهیلات 3 تا 4 درصد گرانتر محاسبه گردد.

 

مرتضوی تصریح کرد: البته بانک توسعه صادرات استثناست  و حسابش از دیگر بانکها جداست.

 

کاظم حسینی دوست مشاور مدیر عامل بانک توسعه صادرات این اتفاق را غیر واقعی عنوان کرد و افزود: این عملی غیر قانونی است و در صورت اتفاق با آن برخورد می شود.

 

حسینی دوست ادامه داد: بانکها موظفند در راستای بانکداری اسلامی گام بر دارند و فقط مجازند تا کارمزد دریافت کنند، بیش از این تخلف محسوب می شود.

 

مرتضوی در پاسخ گفت: هیچ موسسه و تولیدی ای نیست که بعد از رجوع به بانک، تسهیلات ارزان دریافت کند مگر آنکه موردی خاص و سفارش شده باشد.

 

او با عنوان کردن این موضوع که ما مدلهای بانکداری غربی و غیرمجازی داریم که رقم تسهیلات آنها 2درصد است و بانکداری اسلامی هم نیستند افزود: در مورد وثیقه ها باید بگویم بانکها حدود 70 درصد از قیمت واقعی ملک یا مورد وثیقه را محاسبه می کنند که این امر کاملا به ضرر تولید کنندگان است و بس .

 

حسینی دوست بانک را تنها یک واسطه عنوان می کند اما مرتضوی دبیر کل خانه صنعت و معدن با رد این مطلب می گوید: بانکهایی که بهره مرکب دریافت می‌کنند و سود تسهیلاتشان 25درصد است چطور پرچمدار بانکداری حلال هستند؟

وی ادامه داد: نرخ بازتوزیع پول در ایران با 11درصد در میان گرانترین ها قرار دارد، این در حالیست که باز هم میان تولیدکنندگان قدیمی و جدید فرق بسیار است.

 

مرتضوی معتقد است تمام اسنادی که واحدهای تولیدی خودشان را زیر پرده آن به اجبار در قالبهای منعطف می گنجانند غیر واقعی هستند.

 

وی همچنین با اشاره به اینکه بنگاه داری بانکها امری غیر مجاز و مغایر با قانون است و این اقدام در میان بانکهای خصوصی به شدت دیده می شود افزود: بیشتر وزنه اعتبارات بانکها به سمت بخش تجارت روانه است زیرا بانکها خودشان ذینفع این بخش هستند.

دیگر عزت سال‌های گذشته را در روز صنعت هسته‌ای شاهد نیستیم

دبیر کل اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل سراسر کشور گفت: متاسفانه به وسیله برجام آن رشدی که مطلوب توسعه هسته‌ای است را، نداشته ایم و بخشی از صنایع هسته‌ای ما متوقف شده است.

ّگروه سیاسی دانشجو ایران به نقل از خبرگزاری دانشجو : علیرضا احمدی، دبیر کل اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل سراسر کشور ، ضمن اشاره به اینکه آنچه در برجام رخ داد منجر به خوابیدن بخش اعظمی از صنعت هسته ای کشور شد، تصریح کرد: هر چقدر زمان از توافق برجام می گذرد شاهد تعطیلی بیشتری در صنایع هسته ای هستیم.

 

این فعال دانشجویی بیان داشت: متاسفانه به وسیله برجام آن رشدی که مطلوب توسعه هسته ای است را نداشته ایم و بخشی از صنایع هسته ای ما متوقف شده است.

 

وی در مورد روز گرامیداشت فناوری هسته ای اظهار داشت: باید ارزش و تلاش افرادی که در این صنعت کوشش کرده‌اند و حتی جان خود را در این راه از دست داده‌اند ، قدر بنهیم، اما متاسفانه مثل گذشته شاهد پیشرفت‌های هسته ای نیستیم که بتوانیم در روز جشن صنعت هسته‌ای نام ببریم.

 

دبیر اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل ادامه داد: سوء مدیریت‌ها باعث تعطیل شدن بخشی از صنایع هسته‌ای شده است و جلوی پیشرفت آن نیز گرفته شده است.

 

وی در پاسخ به این سوال که آیا به عنوان دانشجو در این روز مانند سال‌های گذشته حس غرور واقعی را احساس می‌کنید، بیان داشت: مسلما دیگر نمی‌توان آن عزتی که در سال‌های قبل شاهد بودیم را داشته باشیم و فقط می‌توان آن را به یاد آورد. در این دو سال اخیر عزت نداشته‌ایم اما امیدواریم در آینده به چنین جایگاهی برسیم.

 

نوه شهید: پدربزرگم مرد اردیبهشتی است!

چند نفر دور مادرشهید حلقه زدند. یکی از آنها می گوید مادر اینقدر گریه نکن. جای آنها خوب است. کسی که همراه مادرشهید است می گوید: این ها پسرعمو هستند. مفقود شده اند. برای همین گریه می کند. 

گروه فرهنگی دانشجو ایران به نقل از خبرگزاری دانشجو -محمد ایرانی؛ از ماشین پیاده شدیم. اکثر قبور مطهر شهدا تخریب شده اند. انگار مسئولان محترم در ایام پایان سال و راهیان نور که بیشترین زائران به این گلزار می‌آیند، به یاد تعمیرات و نوسازی افتادند. یکی از دوستان می‌گوید «خدا خیرشان دهد که به هرحال در فکر شهدا هستند!» این به هرحال گفتن، یعنی گاهی اوقات برنامه ریزی ما غلط است. امکان دارد هدف پسندیده باشد ولی وقتی زمان را اشتباه بگیریم، کار خراب می‌شود.

 

کمی در میان قبرهای تخریب شده ی شهدا می‌گردیم. در یک سوی دیگر، قبور شهدا مرتب در کنار هم بازسازی شده اند. میان قبرها، صندلی های پلاستیکی چیده شده که باد، بعضی ها را انداخته است. صندلی ها افتادند روی مزار شهدا. صندلی های پلاستیکی سفیدی که با هر بادی جا به جا می شوند.

اطراف را هم بنرباران کردند. بنرهای nدرn متری! عکس شهدا را روی آنها حک کرده اند. احتمالا مراسم هایی اینجا برگزار می شود. یک دکور هم برای سِن درست کرده اند. بنر پشت سِن چند گل است و یک بسیجی. همین. پایین سِن هم یک سفره هفت سین چیده شده که آینه اش افتاده است.

طراح بنر پشت سِن که آنجاست با حالت خاصی می گوید: «من این را طراحی کردم! می بینید چقدر طبیعی است.» من کمی دنبال طبیعی بودنش می گردم و چون چیزی نمی بینم، راهم را به سمت دیگری کج می کنم!

 

چند پسربچه با ظروف یک بار مصرف، در حوالی قبور مطهر شهدا می چرخند که اگر کسی خواست، سنگ مزار یکی از آنان را بشویند. نمایشگاه کتابی هم در گوشه ای از گلزار برپا کردند. نمایشگاه بیخودی است! از آن نمایشگاه هایی که معمولا کسی هیچ چیز ازشان نمی‌خرد و فقط برای خالی نبودن عریضه هستند!نمایشگاه هایی که در سال اقتصاد مقاومتی باید با آنها شدیدا برخورد شود.

البته ممکن است در پایان گزارش های مفصلی دهند، از استقبال گسترده ی مردم. اما همه کسانی که کار فرهنگی کردند، بی تاثیر بودن خیلی از این نمایشگاه ها را می دانند.

 

آن طرف تر پیرزنی نظرم را جلب می کند. جلو می روم. کنار دو قبر نشسته است و روی آنها دست می کشد. چشم هایش خیس هستند. می خواهم حرفی بزنم که کسی با شیرینی می رسد و تعارف می کند. عکاس هم که همراه ماست شیرینی برمی دارد و با طمأنینه شروع به خوردن می کند. می گویم عکس بگیر از این صحنه! می گوید بگذار شیرینی ام را بخورم! نگاهش می کنم.

به شیرینی توی دستش خیره می شوم. کمی حرصم می گیرد. مادرشهیدی، با چشمان خیس و بغض نفسگیری روی زمین نشسته و عکاس شیرینی می خورد. شیرینی برایش مهم تر از ثبت این لحظه است. شیرینی را از دستش میگیرم. می خواستم دور بیندازم اما پشیمان شدم و همه ی شیرینی را یکجا در دهانش فرو کردم!

 

 

بالاخره عکس می گیرد. چند نفر دور مادرشهید حلقه زدند. یکی از آنها می گوید مادر اینقدر گریه نکن. جای آنها خوب است. کسی که همراه مادرشهید است می گوید: این ها پسرعمو هستند. مفقود شده اند. برای همین گریه می کند. خیلی سال است که منتظر برگشتشان است.

همه ساکت می شوند. مادر شهید نوری، روی سنگ مزار پسرش دست می کشد. حرف نمی زند. فقط گاهی به ما نگاهی می اندازد. شاید ما او را به یاد پسرش می اندازیم.

به قبر خالی فرزندش نگاه می کند. من حال او را نمی فهمم. نمی توانم بفهمم. بغض می کنم. می خواهم بروم جلو و حرف بزنم. اما چه حرفی بهتر از همین سکوت. مادری که کنار قبر خالی فرزندش نشسته است و آرام اشک می ریزد.

 

مادرشهید، با وسواس عجیبی روی مزار پسرش گل می گذارد. آنچنان آرام روی سنگ قبر، دست می کشد که گاهی فکر می کنی، نوزادی را در بغل گرفته و او را نوازش می دهد

. نوازشی مادرانه و غریب. فرزندی که سال ها از رفتنش می گذرد و هیچکس نمی داند کدام گوشه از کشور به نام شهید گمنام، آرام گرفته است. مادر یکی از این شهدای گمنام، اینجا، رو به روی من نشسته است و صورتش از اشک، خیس شده است. بغض گلویم را فشار می دهد. دوباره می خواهم چیزی بگویم اما نمی توانم.

سرم را برمی گردانم. دو پسربچه ای که آب دستشان است، به طرف یکی از قبور می روند. صدایشان می زنم. جلوتر قبری را دیدم که رویش دوغ ریخته بود! احتمالا یکی از زائران، بدون اینکه توجه کند، دوغی را که برای شام یا ناهار گرفته، روی آن قبر پاشیده است.

 

 

از کنار شهدا رد می شویم. یکی از پسربچه ها با لهجه‌ای عربی که به سختی متوجه می شوم، به من می گوید: اینجا مفقودالاثرها هستند. یعنی جنازه ای در آنها نیست. مکث می کنم. چه فرقی می کند؟! کسانی که هیچوقت پیدا نشدند و اینجا برایشان یادبودی ساختند که تا همیشه خاطرشان زنده نگه داشته شود.

همه ی قبرهایی که آنجاست شسته می شود. به یکی از پسربچه ها می گویم: کار با ارزشی می کنید. با تعجب به من نگاه میکند! انگار اولین بار است اینطور چیزی شنیده. می گوید چرا؟ می گویم چون به شهدا خدمت می کنید. به اطراف چشم می دوزد و سریع می دَوَد که دوباره آب بیاورد.

 

این همه کاروان راهیان نور به اینجا آمده ولی انگار هیچوقت هیچکس برای این بچه ها وقت نگذاشته. به آنها هدیه ای می دهم و می گویم عیدی از طرف شهداست. بازهم با تعجب بهم نگاه می کنند و می روند.

 

وقتی به محل قبلی برمی گردم، مادرشهید رفته است. کمی دلم می گیرد. دوست داشتم با او هم کلام شوم. هرچند می ترسیدم که بغضم بترکد. یکی دیگر از دوستان با مادر شهید صحبت کرده. خوشحال می شوم. حرف هایی را که زده برایم می گوید.

مادرشهید از اخلاق خوب پسرش و احترامی که به پدرومادرش می گذاشته، صحبت کرده است. از این که پسرش نماز اول وقت می خوانده. از این که مسئولان را خدا هدایت کند. از اینکه وضعیت فعلی، وضعیت خوبی نیست. می پرسم: دقیقا منظورش از خوب نبودن وضعیت فعلی چه بود؟ دوستم می گوید: نتوانستم زیاد بحث را باز کنم.

 

وقت نمی شود بیشتر درباره حرف های مادرشهید صحبت کنیم. خانواده ای از دور میان قبرها را می گردند. دو دختر جوان که حجاب درست و حسابی ندارند؛ دو مرد هم آنها را همراهی می کنند که جفتشان آستین کوتاه پوشیدند. خانم میانسالی هم با آنهاست که مانتویی است و حجاب کاملی دارد.

به شوخی می گویم احتمالا از خارج آمدند! روی یکی از قبرها می نشینند و شروع می کنند به فاتحه خواندن. یکی از دخترها بلند می شود. از جمع خانواده فاصله می گیرد و شروع می کند به گریه کردن. به پهنای صورت اشک می ریزد. دوستم برای مصاحبه جلو می رود. عکاس را صدا می زنم که عکس بگیرد از این خانواده ای که دو دخترشان از خانم هایی هستند «که در عرف معمولی به آنها می گویند خانم بدحجاب».

 

عکاس می گوید عکس نمی گیرم. با خودم فکر می کنم که «حالا چه‌کار کنیم؟» این خانم « اشک هم از چشمش دارد میریزد. ردش کنیم؟ مصلحت است؟ حق است؟» دوباره به عکاس نگاه می کنم و می گویم لطفا بگیر.

اما قبول نمی کند! درست است که حجاب درستی ندارند اما «دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته‌ی به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقص‌های این حقیر باطن است؛ نمی‌بینند. گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم/ آیا تو چنان که مینمائی هستی؟ ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد.»

 

بعد از چند دقیقه عکاس راضی می شود. از خانواده شهید عکس می گیرد. دوستی که مصاحبه کرده، می گوید آن خانم میانسال دختر شهید بود. 12 سال بیشتر نداشته که پدرش در شرکت نفت، شهید می شود. تعریف کرده که پدرش مهندس شرکت نفت بوده.

هرشب استرس داشته که مبادا برای او اتفاقی بیفتد. چندبار هم با سن کمش به پدرش پیشنهاد داده که از آنجا بیرون بیاید. اما پدر خانواده را به اهواز برده و برای جنگ به آبادان برگشته. دخترشهید می گوید که دخترم (یعنی همان دختر بدحجابی که آنطرف تر دارد گریه می کند) با اینکه هیچوقت پدربزرگش را ندیده اما می گوید او مرد خوبی بوده چون متولد اردیبهشت است. مردهای اردیبهشتی خیلی خوب هستند.

 

 

یکی از دوستان با راوی جوانی گرم گرفته است. او هم حدود نیم ساعت برایش از جبهه و جنگ می گوید. به قول «عنایت صحت» از هم‌رزمان شهید جهان‌آرا که شهید آوینی هم درباره اش مستندی ساخته است « راویان زیادی آمده‌اند برای روایتگری دفاع مقدس.

آن‌ها یک ساعت هم جنگ را ندیده‌اند اما تعلیم دیده هستند. من که خودم بچه خرمشهر هستم نمی‌توانم بیست دقیقه خاطره بگویم؛ نمی‌دانم آنها چطور 2ساعت حرف می‌زنند. روایان، جنگ را درست روایتگری نمی‌کنند.» چندبار درگوشی به او می رسانیم که فلانی مادرشهید را رها کردی و چسبیدی به راوی جوان! شاید حرف های مادرشهید جمله بندی درست و حسابی نداشته باشد یا با لهجه حرف بزند ولی به این شکستگی ارزد به صدهزار درست. شاید او انتقادات تند و تیزی هم از مسئولان کند اما سیلی نقد به ز حلوای نسیه.

 

چند پسربچه‌ی دیگر اطرافمان جمع می شوند. خواهش می کنند که کمکی به آن ها بکنیم. منظورشان پول است. می پرسم چند وقت است که اینجایید؟ همراهمان که عربی بلد است، ترجمه می کند. فارسی به سختی حرف می زنند و عربی راحت تر جواب می دهند.

شاید مدرسه نرفتند یا اگر هم رفتند، فارسی یاد نگرفتند. از این مدارس ما حتی با آموزش اجباری، چیزی درنمی آید. پسری که کلاس سوم و چهارم است و حدود سه یا چهارسال است کتاب های فارسی می خواند، فارسی بلد نیست. آدم این ضعف آموزشی را به چه کسی بگوید؟!

 

می گویند کمکی کنید تا لباس عید بخریم. لباس هایشان پاره پاره و کثیف است. روی آنها هم جملات انگلیسی رنگ و رو رفته ای نوشته شده که معلوم است با این کیفیت از بازار ته لنجی ها خریدند! می گویم چرا از ما می خواهید به شما کمک کنیم؟ می گویند از چه کسی بخواهیم؟ برایشان توضیح می دهم که شهدا می توانند خیلی از خواسته های شما را مستجاب کنند. از شهدا بخواهید. یکی از آنها خم می شود و به قبر یکی از شهیدان اشاره می کند و می گوید: این ها که مُرده اند!

 

 

همراهمان که عربی هم بلد است ترجمه می کند. به این جمله که می رسد. سرم را پایین می اندازم. خجالت می کشم. از این همه بنر و برنامه و گرامیداشت و یادواره و جشنواره و یادبودی که ما هرسال می گیریم ولی هنوز به این بچه ای که از صبح تا شب بالای مزار شهدا می‌گردد و بین کاروان راهیان نور چرخ می خورد، نتوانستیم بگوییم؛ شهیدان زنده اند.

ما خیلی از حرف هایمان فقط برای بنر مناسب هستند. ما بنرهای خوبی می زنیم و کیفیت آنها را هر روز بالاتر می بریم. خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد. این بچه ها، این اهالی آبادان، این هایی که از صبح تا شب بین کاروان ها و مزار شهدا می چرخند، به زنده بودن شهدا باور ندارند.

 

تونسی‌ها به دنبال اکران فیلم «محمدرسول الله(ص)»

رئیس جمعیت و مرکز سینمای ایران و تونس می‌گوید در تلاش است تا فیلم محمدرسول الله(ص) ساخته مجید مجیدی را با همکاری رایزنی ایران در این کشور به اکران درآورد.

به گزارش گروه فضای مجازی دانشجو ایران :  فتحی بن عثمان رئیس جمعیت و مرکز سینمای ایران و تونس می‌گوید در تلاش است تا فیلم محمدرسول الله(ص) ساخته مجید مجیدی را با همکاری رایزنی ایران در این کشور به اکران درآورد.

 

وی با بیان اینکه در نوامبر 2011 با مجیدی در ایران دیدار داشته تاکید کرده است که ابتدا این فیلم را برای اهالی رسانه و سینماگران تونسی به نمایش درخواهد آورد تا آنها درباره آن نظر بدهند.

 

بن‌عثمان با اشاره به خصوصیت‌های ویژه تکنیکی فیلم «محمدرسول الله» به پایگاه خبری الشروق تونس گفته است: من در دیدار با مجیدی توانستم از نزدیک شاهد تصویربرداری فیلم «محمد رسول‌الله(ص)» باشم و او تاکید کرد که با از شماری از عمای شیعه و سنی مشاورت گرفته و در فیلم خود رحمانیت اسلام را عرضه کرده است.

 

وی افزود: هیچ آیه قرآنی مبنی بر ممانعت از به تصویر کشیدن پیامبران وجود ندارد و مشکلی ایجاد نمی‌کند چه اینکه در سریال یوسف پیامبر(ع) این اتفاق افتاد و بارها نیز در تونس پخش شد و هیچ انتقادی در این بین نبوده است.

 

بن‌عثمان با انتقاد از الازهر و محمد الطالبی [از علمای تونس] به خاطر تحریم فیلم مجیدی قبل از دیدن آن درباره چالش‌های اکران این فیلم در تونس گفت: ما از واکنش‌های تندروها نمی‌هراسیم چراکه هدف ما در مرکز سینمای ایران و تونس رشد سینمای تونس است و از همه و حتی تندروها می‌خواهم فیلم را ببینند و بعد درباره آن قضاوت کنند.

 

بنابر این گزارش فتحی بن عثمان اعلام کرده است که چهارمین دوره «روزهای سینمای ایران» در تونس در 60 شهر این کشور از جمله تونس، نابل، سوسه، المهدیه و ... برگزار می‌شود و در کنار آن دو کارگاه فیلمنامه نویسی و آموزش کارگردانی با حضور کارگردانان ایرانی برگزار می‌شود.