گروه فرهنگی «نسیم»- انقلاب ارتباطات سبب شده حالا دیگر آنها که حرفی برای گفتن دارند بسیار بیشتر از سابق فرصت طرح مسائلشان را در ابعادی وسیعتر بیابند و یکی از گروههایی که اخیرا این فرصت را مغتنم دانسته خانواده شهدای مزارشریف هستند.
از حقایقی که با مشاهده متنهای منتشر شده از نزدیکان این شهدا می توان دریافت کرد این است که ملت ایران در سال 77 از خدمات یک جمع نخبگانی محروم شده است. جمعی که به حق باید فرزندان راستین ملت انقلابی ایران لقب بگیرند اما متاسفانه به دلیل کوتاهی رسانه ای غریب و ناشناخته مانده اند.
در ادامه مطلب همراه دانشجو ایران باشید
اما خوشبختانه تغییر و تحولات اخیر پدیده ای چون رسانه سبب شده تا فرآیند انتقال اطلاعات فرصتی بی نظیر پیش روی گروههای مختلف مردمی قرار دهد و برای طرح آرا و نظرات آنها بستری ایجاد کند که احیانا پیش از این فقط به مدد رسانه های بزرگ و تحت کنترل قابلیت بروز و ظهور فراگیر می یافت.
رسانه های مجازی و فوران یک مطالبه
فرصتی که ابزارهای ارتباطی ایجاد کرده را اگر درکنار ساخت فیلمی درباره حادثه مزارشریف بگذاریم نتیجه اش می شود فوران مطالبه ای که از سوی خانواده های این شهدا ایجاد شده و شدت فزاینده ای به خود گرفته است.
گرد آمدن خبرنگاران حوزه سینما و جمعی از خانواده های این شهدا در قالب گروه های مجازی با عنوان مزارشریف به بهانه اکران این فیلم سینمایی یکی از جلوه های استفاده از فرصتهای رسانه ای جدید و بازتاب دهنده گونه ای از جنبش رسانه ای نوین به نفع مردم است.
امسال هفدهمین سالگرد حادثه مزارشریف مصادف شد با آستانه اکران فیلمی با همین مضمون با عنوان مزارشریف و به همین بهانه، فاجعه شهادت مظلومانه دیپلماتهای ایرانی قدری از زیر گرد و غبار ناشی از بی توجهی مسئولان غبارروبی شد اما نوع واکنشها از سوی خانواده های این عزیزان نشان می دهد که برای آنها زخمی قدیمی سرباز کرده و داغشان تازه شده و بغضها در سینه دارند و حرفها و سوالاتی برایشان مطرح است که توضیحات مسئولان این واقعه در این هفده سال نتوانسته آنها را قانع کرده و تسلی خاطرشان را فراهم کند.
جنس گلایه همه خانواده ها تقریبا یکسان است؛ به نظر می رسد بیش از همه همین مبهم بودن علت شهادت مظلومانه این افراد بیشترین زمینه گلایه مندی خانواده های ایشان را سبب شده است.
نامه ای به حسن روحانی
نزدیکان شهدای مزارشریف خواسته زیادی ندارند؛ برخی از اصلی ترین آنها را می توان در نامه ای که فرزند شهید نوری نیارکی نوشته مشاهده کرد. محمد نوری نیارکی از فرصت استفاده کرد و نامه اش را در روزی که خانواده اش میزبان حسن روحانی در منزلشان بودند به رئیس جمهور داد.
او در این نامه خواستار گره گشایی از ابهامات پیرامون شهادت پدر مفقودالاثرش شد و با اصرار خودش خیلی زود این نامه رسانه ای شد نامه ای که در آن از حمله کنندگان به کنسولگری ایران در مزارشریف به عنوان افراد ناشناس یاد شده است.
فرزند شهید نوری نیارکی در این نامه می نویسد: «اظهار نظرهای زیادی درباره افرادی که به کنسولگری حمله کرده اند وجود دارد. برخی آنها را به طالبان نسبت می دهند و عده ای انها را پاکستانی می نامند. پس از گدشت 17 سال از آن واقعه نه تنها هیچگاه خبر موثقی مبنی بر زنده ماندن یا شهادت پدرم به ما ندادند بلکه هیچ کس پاسخگوی علت ماندن دیپلماتها در کنسولگری بدون حضور سفیر نبوده است. سوالی که سالهاست ذهن ما را درگیر کرده و پاسخی برای آن نمی ییابیم این است که چرا هیچ کس در رابطه با این فاجعه پاسخگو نیست. چرا هیچ کس بابت سهل انگاری که انجام گرفته مورد سوال قرار نگرفته است و هیچ گاه مسئولان خاطی حتی حاضر نشده اند بابت اشتباهی که کرده اند از خانواده ها عذرخواهی کنند؟ و حتی به پستهای حساس تری هم ارتقاء یافته اند.»
اما سمیه حیدریان فرزند یکی دیگر از شهدای کنسولگری مزارشریف نامه محمد نوری نیارکی را درد دل فرزندان دیگر شهدای دیپلمات مزار شریف هم می داند و به مورد مهمی اشاره می کند که به نظر او در این نامه ذکر نشده و آنهم نامگذاری 17 مرداد به عنوان روز خبرنگار است.
ایراد به یک نامگذاری عجیب
فرزند شهید حاج کریم حیدریان می گوید: «همواره یکی از گلایه های اصلی ما این بوده که نامگذاری این روز به عنوان روز خبرنگار شهادت مظلومانه 9 دیپلمات کنسولگری مزار شریف را تحت الشعاع قرار می دهد و باعث می شود یاد و خاطره این شهدا در زیر سایه مسائل روز خبرنگار برای همیشه در حاشیه بماند و به متن رسانه ها کشیده نشود معتقدیم باید روز دیگری به عنوان روز خبرنگار نامگذاری شود اما همچنان شاهدیم که این مطالبه به حق با بی اعتنایی مسئولان مواجه می شود. درست است که خبرنگار مظلوم و زحمت کش ایرنا در بین این شهدا بود که مقام این شهید به جای خود شایسته احترام وتقدیر است اما موضوعیت اصلی این روز که اصولا ارتباط اساسی با عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دارد به کلی نادیده گرفته شد .»
به تصریح این فرزند شهید در روز های ابتدایی این فاجعه به دلیل عمق فاجعه٬ به جوش آمدن خون ملت مسلمان ایران و پیام پر صلابت مقام معظم رهبری و همدردی با خانواده های مصیبت دیده توسط معظم له تعدادی از مسئولان به دلجویی از خانواده شهدا پرداختند اما در سالهای بعد با فراموش شدن تدریجی این موضوع٬ حتی در سالروز شهادت این بزرگواران اسمی از این شهدای غریب ومظلوم در رسانه ها برده نشد .چرا که حادثه روز ۱۷ مرداد سال ۱۳۷۷ با وجود آنکه مربوط به موضوع سیاست خارجی نظام مقدس جمهوری اسلامی و نیروهای به شهادت رسیده در این روز نیز از نیروهای سیاسی کشور بودند٬ متاسفانه با بی تدبیری مسئولین و نهادهای متولی روز خبر نگار نامیده شد.
17 مرداد باید روز دیپلمات نامگذاری شود
فرزند شهید حیدریان ابراز امیدواری می کند با عنایت به اینکه دولت فعلی ٬ دولت تدبیر و اعتدال وامید نام دارد ٬ به این موضوع توجه واهتمام ویژه نماید و تغییر نام روز ۱۷ مرداد ٬ در دستور کار دولت ونهادهای ذیربط قرار گیرد تا حداقل یاد و نام شهدای گمنام و فداکار مزار شریف افغانستان از ذهن ملت مسلمان ایران پاک نشود و علاوه بر اینکه مرهمی بر دل داغدار این شهدای مظلوم است٬ می تواند تجلیلی شایسته ودرخور از تمامی کارکنان عرصه سیاست خارجی باشد که رنج و مرارت های غربت را در خارج از کشور برای سربلندی و عزت ایران اسلامی به جان می خرند و در خارج از کشور به نظام جمهوری اسلامی ایران خدمت می نمایند.
مطالبه ای که از مدیرعامل ایرنا هم شد
فرزند شهید کریم حیدریان در این باره حتی مدیرعامل کنونی خبرگزاری جمهوری اسلامی را هم مخاطب قرار داده و می نویسد: «ضمن ارج نهادن به زحمات جنابعالی و همه خبرنگاران متعهد و زحمت کش این مرزو بوم بنده به نمایندگی از خانواده شهدای فاجعه مزار شریف از حضرتعالی تقاضامندم برای ارج نهادن به جانفشانیهای شهدای دیپلمات که سالهاست یاد ونام آنها به خاطر تحت الشعاع قرار گرفتن روز خبرنگار به بوته فراموشی سپرده شده است روز سقوط هواپیمای c130 که در آن جمع کثیری از خبرنگاران ارزشمند و اصحاب رسانه به شهادت رسیدند روز خبر نگار نامیده شود؛ قطعا با نظر موافق و پیگیری جنابعالی و سایر همکارانتان این امر اتفاق خواهد افتاد.»
تنها بازمانده حادثه مزارشریف هم نسبت به نامگذاری 17 مرداد معترض است
الله مدد شاهسون که به طرز معجزه آسایی از این حادثه جان سالم به در برده نیز در یک شبکه اجتماعی می نویسد: «من تنها بازمانده حادثه مذکور همانند خانواده معزز شهدای مزار به رغم شایستگی بی چون و جرای برادر شهیدم صارمی اعتقاد دارم بهتر است 17 شهریور روز دیپلمات نامیده شود وروز سقوط هواپیمای سی یکصد وسی را روز خبر نگار بنامند؛ لیکن همچنان صبورانه تحمل میکنم و منتظرشما خانواده محترم شهدای مزارهستم تا حقوق خود را مطالبه نمایید به عبارت دیگر حق شما است که بدانید جه کسی ما راکشت و چه کسانی کوتاهی کردند»
پرسشی از فرزند شهید که هیچگاه پاسخی برایش نبوده
اما ابهامهایی که از روز اول حول شهادت دیپلماتهای ایرانی سرباز کرد سبب شد تا هر از گاهی بازماندگان این فاجعه نسبت به توضیحات برخی افراد واکنش نشان دهند فرزند شهید حیدریان جزو افرادی است که بیشترین واکنشها را نشان داده و ظاهرا پاسخی هم دریافت نکرده است.
او چندی قبل در قالب نامه ای که به سرعت در شبکه های اجتماعی بازنشر یافت گلایه مندی خود از مسئولان را بازتاب داده و آورده: «وابستگان سیاسی ایران در سر کنسولگری مزار شریف عمری را در خدمت به انقلاب اسلامی و عرصه های مختلف دفاع مقدس سپری کرده بودند و حضور در افغانستان آزمونی دیگر بر مردانگی و اخلاص آنان بود. اما سوالی که پس از گذشت ۱۷ سال از شهادت این عزیزان هنوز بی پاسخ مانده و هیچ مرجع رسمی و غیر رسمی در کشور برای آن پاسخی نداشته ٬ این است که چرا با وجود جنگ داخلی در افغانستان و سقوط کابل به دست طالبان ومسلم بودن حمله طالبان بر اساس شواهد موجود و تماسهای قبل از شهادت این عزیزان با مسئولان دیپلماسی کشور مبنی بر حمله طالبان به مزارشریف مسئولان مربوطه که در قالب تیم ویژه ای متشکل از وزرا و معاونان وزارتخانه های مرتبط .٬ مدیریت امور افغانستان را به عهده داشتند٬ در آن وضعیت اضطراری همچنان بر حضور این عزیزان در کنسولگری مزار شریف اصرار داشتند؟ چرا با وجود آنکه سفیر وقت در افغانستان چند روز قبل از این اتفاق خاک افغانستان را به دلیل خطرات احتمالی ترک می نماید و حتی در رسانه ملی مصاحبه نموده و دلایل خروج خود از خاک افغانستان را اعلام می دارد ٬ مسئولان وقت نه تنها هیچ اقدامی برای خروج این عزیزان از خاک افغانستان ننمودند ٬بلکه به آنان تکلیف نمودند که در آن شرایط در کنسولگری باقی بمانند آیا تضمین سرویس امنیتی پاکستان آن هم به شکل شفاهی ٬مبنی بر عدم ورود طالبان به کنسولگری ایران در مزار شریف برای مسئولان وقت ایرانی کافی بود تا بر ماندن این عزیزان در سر کنسولگری پا فشاری واصرار بورزند؟»
فرزند شهید می افزاید: «اینها سوالاتی است که پس از گذشت ۱۷ سال از فاجعه مزار شریف هیچ یک از مسئولین وقت به آن پاسخی نداده و هنوز هم در هر مصاحبه یا پرسشی که از آنان می شود٬ تقصیر را به گردن دیگری می اندازند. گذشته از این بی تفاوتی و عدم پاسخگویی تا کنون هیچ اقدام قانونی برای شناسایی عاملین این فاجعه صورت نگرفته است.در صورتیکه دستگاه دیپلماسی کشور بر اساس حقوق بین الملل باید از مسببین این فاجعه تقاضای غرامت نماید که متاسفانه در خصوص دریافت غرامت نیز هیچ اقدامی صورت نپذیرفته است.»
اظهاراتی که به اعتقاد خانواده شهدا بیشتر شبیه توجیه است
چندی پیش کاردارسابق ایران درافغانستان در گفتگویی در واکاوی علت حادثه خونبار مزارشریف،ضعف اطلاعاتی را مهمترین عامل حادثه دانسته بود. فاجعه مزارشریف موضوعی است که همیشه در این ایام توسط رسانه ها به آن پرداخته می شود اما هنوز کسی به پاسخ روشن و مناسبی دست نیافته است. حادثه ای که تبدیل به معادله دو مجهولی شده است. ۱- چرا به موقع سفارت تخلیه نشد ؟ ۲- چه کسانی به سفارت حمله کردند؟
محمدرضا فرقانی در این مصاحبه از ضعف اطلاعاتی به عنوان یکی از دلائل اصلی فاجعه مزارشریف یاد می کند که به نظر می رسد خروج سفیر ایران از افغانستان بر این تحلیل خط بطلان می کشد چرا که وقتی دیپلمات ارشد حاضر در مزارشریف آنقدر خطر را جدی تشخیص داده که بدون توجه به دستور وزارت خارحه محل ماموریت را ترک می کند دیگر توجیهی برای ماندن کارکنان دیگر باقی نمی ماند.
فرقانی البته در بخش دیگری از گفت و گویش به صراحت اذعان می کند که زمانی که حمله طالبان به مزارشریف شروع شد، در مشهد از طریق خط ارتباطی با کنسولگری ارتباط برقرار کردیم و اطلاعات لازم را میگرفتیم و لحظه به لحظه و دقیقه به دقیقه از اوضاع مزارشریف به ما اطلاع میدادند.
کاردارسابق ایران درافغانستان در این مصاحبه تاکید می کند که سفیر خودش مزار شریف را ترک کرد و می توانست قبل از ترک مزارشریف هشدارهای لازم را بدهد و از خودش سلب مسئولیت کند که این کار را نکرد البته این پیش بینی هم می شد که طالبان با توجه به شکست سنگینی که در دور اول متحمل شده بودند این بار بخواهند انتقام بگیرند. البته او بر روی این مسئله هم پافشاری می کند که «مقصر را در مرکز و تهران متصور نیستم»
پاسخ فرزند شهید به کاردارسابق ایران در افغانستان
به اعتقاد فرزند شهید حاج کریم حیدریان مصاحبه کاردار سابق ایران در افغانستان بیش از هر چیز بوی توجیه می دهد چرا که از چکیده و ماحصل کلام او اینطور برمی آید که در این فاجعه کسی اشتباه نکرده و هیچ کس مسئول نیست و اگر اینگونه باشد پس کسی هم نباید عذرخواهی کند.
سمیه حیدریان می نویسد: «جناب آقای فرقانی به نظر می رسد جنابعالی قصد تطهیر مسئولان وقت را دارید....واقعا خوب سیاستی را در پیش گرفتید. مثل اینکه می خواهید ماجرا را طوری تمام کنید که نه سیخ بسوزد نه کباب ..نمی دانم چرا یک عذر خواهی ساده اینقدر سخت است ..خدا می داند اینگونه صحبت ها که برای توجیه این فاجعه به هم بافته می شود چقدر باعث رنجش خاطر خانواده های معزز این شهدا می گردد. آقای فرقانی واقعیت ها را تحریف نکنید به حمدالله مردم ما دارای شعور سیاسی قوی هستند و دوغ را از دوشاب تشخیص می دهند دیگر زمان سفسطه گری و مغلطه آمیزی به پایان رسیده است. با عزم واراده هنرمندان با اخلاص و ارزشی این مرز و بوم واقعیت های فاجعه مزار شریف برای مردم روشن خواهد شد..آن وقت این مردمند که تشخیص می دهند مقصر کیست؟؟ وای از روزی که خدا بخواهد به حساب مسببین ومقصرین این فاجعه رسیدگی نماید٬ آن وقت کسی می تواند در بارگاه عدل الهی از پاسخگویی در قبال این فاجعه شانه خالی کند؟ مانده ام آنهایی که در این دنیا از برکت خون این شهدا به پست ومقام رسیده اند و اکنون حاضرند برای نگهداشتن عناوین و پست های خود خون این شهیدان را پایمال کنند فردای قیامت با چه رویی به چشمان آنها نگاه خواهند کرد؟»
اگر طالبان آنها را شناسایی کند در اولین فرصت به شهادت می رساند
اما فعالیت فضای مجازی خانواده شهدای مزارشریف به همینجا ختم نشد و فرزند یکی از شهدای این حادثه اظهارات عبدالصمد سلطانی نماینده وقت کمیته امداد امام خمینی ره در افغانستان را منتشر کرد. اظهارات شخصی که به گفته خودش در اکثر شهرهای شمالی افغانستان تردد کرده و از وضعیت مناطق جنگی اطلاعات کامل و دقیق داشته در این رابطه می تواند دقیقتر به نظر برسد.
او می نویسد: «بارها و بارها تا یک قدمی مرگ پیش رفتم. مردم نیز اطلاعات بسیار دقیقی از احتمال حمله نظامی مجدد طالبان داشته و اظهار ترس و نگرانی داشتند و بنده این موضوع را بارها و بارها به اطلاع مسئولان سفارت و کنسولگری می رساندم ولی اصلا توجهی نمی شد و ریشه آن در اختلافات فکری بین آقای ظهره وند سرکنسول مزارشریف و آقای حدادی سفیر وقت ایران در افغانستان و تحلیل غلط آنها از وضعیت افغانستان و همچنین بدتر از آن عملکرد وزارت امور خارجه و علی الخصوص نماینده ویژه امور افغانستان بود.
پنج روز قبل از حادثه بنده تحقیقا موضوع حمله قریب الوقوع مزارشریف را به شهید ریگی و شهید فلاح یادآور شدم و گفتم که موضوع را به آقای حدادی بگویند که دیپلمات ها و کارمندان ایرانی را سریعا از مزارشریف خارج کنند که آنها اظهار داشتند که ما گفته ایم ولی ایشان قبول نمی کند و می گوید اوضاع مناسب است چرا که دولت اسلامی افغانستان و رئیس جمهور ربانی در مزارشریف حضور دارند و این نشانه ثبات منطقه است و من مجبور شدم شخصا به حضور آقای حدادی برسم و موضوع را کاملا با اطلاعات بدست آورده از منابع مردمی افغانستان بیان داشتم و ایشان با کمال خونسردی اعلام داشتند اوضاع خوب است و اگر همه برگردند شما و آقای دکتر اسماعیلی مسئول جمعیت هلال احمر باید در مزارشریف بمانید و به مردم خدمت کنید. بنده این مساله را به مسئولان خودم در دفتر مرکزی کمیته امداد امام خمینی رساندم و آنها دستور دادند شما به هر طریقی شده مزارشریف را ترک کنید و مسئولیت جان شما به عهده ما می باشد و شما توجهی به حرف سفیر نکنید، اوضاع اگر بحرانی است سریعا برگردید چرا که سلامتی شما را در اولویت می دانیم و در شرایط امنیت است که می توانیم خدمت کنیم.
روز قبل از عزیمت به ایران نیز مجددا خدمت آقای حدادی رسیدم و موضوع را مجددا یادآور شدم که مورد عتاب و برخورد تند ایشان واقع شدم. فردای آنروز بود که همکارانمان کسب اطلاع کردند که استان فاریاب سقوط کرده و عن قریب طالبان به استان بلخ و شهر مزارشریف می رسند و ضمن هماهنگی با برادران همکار افغانستانی حقوق چندماه آینده آنها را به آنان پرداخت کرده و اظهار داشتم که در صورت سقوط شهرمزارشریف از طریق خاک پاکستان هم که شده خارج شده و تماس برقرار کرده و به ایران بیایید و زمینه امنیت و آسایش آنها را در ایران فراهم کنیم چرا که اگر طالبان آنها را شناسایی می کردند در اولین زمان ممکن آنها را به شهادت می رساندند.
پس از آن به محل کنسولگری مراجعه و با شهید ناصر ریگی صحبت نموده و احتمال سقوط شهر را به ایشان گفتم و ایشان نیز بسیار مضطرب و نگران بود و از قضایا مطلع بود. به ایشان گفتم چرا شما مزارشریف را ترک نمی کنید گفتند وزارت خارجه مخالفت می کنند.
شب قبل نیز با شهید صارمی که در آن روزها در دوران نقاهت عمل آپاندیس بسر می برد تلفنی صحبت کرده و به اسم کوچک به وی گفتم محمود به مزارشریف نیا که اوضاع بسیار متشنج است و شهر در حال سقوط می باشد و وی اظهار داشت که با وزارت خارجه تماس داشته و و ایشان گفته اند اوضاع خوب است و جای نگرانی نیست. خلاصه اینکه بنده با همان پرواز به ایران برگشتم ولی هر شب از طریق تلفن پیگیر اوضاع بودم و حتی دو شب قبل از حادثه با شهید فلاح صحبت نمودم و به شوخی به ایشان گفتم که شما همیشه در آبستن حوادث زندگی کرده و خارج می شدید چرا ایندفعه ماندید و ایشان اظهار داشتند که به ما دستور داده شده بمانید.«
برای من زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا از همه چیز مهم تر است
سفیر وقت ایران در افغانستان پیشبینی میکرد که طالبان مشکلی برای دیپلماتها به وجود میآورد لذا ۴۸ ساعت قبل از حادثه مزارشریف را ترک کرد و خودش را به ازبکستان رساند و کاردار موقت که شهید ریگی بود را به عنوان سرپرست گذاشت. همسر این نیز در یکی از شبکه های اجتماعی نوشت: برای من زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا از همه چیز مهم تر است.
به گفته نسیم سراوانی، شهید حاج ناصر ریگی در آخرین دست نوشته اش پیش از شهادت اینگونه اخلاص و پاکی روح پر عظمتش را ساده و صمیمی به نگارش درآورده که: «برای دومین بار پس از آمدن به مزارشریف غسل شهادت کردم اما تا صبح خبری نشد.دست نوشته شهید گویای این مسئله است که او به انتظار شهادت لحظه شماری می کرده و البته دیری نگذشته که انتظار او پایان یافته و شربت شهادت را سرکشیده است. آری آورده اند که به شهدا پیش از شهادت خبر می دهند و انتظار شهید ریگی برای وصل به معبود که در آخرین دست نوشته اش برجای مانده موید همین مطلب است.»
همسر شهید ریگی اما از دستگاههای مسئول گلایه دارد و می گوید: «آنها هیچ تلاشی برای زنده نگه داشتن یاد این شهید بزرگوار انجام نداده اند و بیراه هم نمی گوید چراکه اگر بهانه نمایش فیلمی درباره شهدای مزارشریف نبود رسانه ملی امسال نیز از کنار سالگرد این فاجعه بی اعتنا می گذشت و مردم همان اشارات کوتاه و مختصر از سر رفع تکلیف را هم شاهد نبودند.»
خانم سراوانی می گوید که شهید ریگی نسبت به انجام وظیفه محوله خود شجاعانه عمل کرده است و ابراز تاسف می کند از اینکه چنین افرادی به دست فراموشی سپرده شوند.
توصیف وی از حاج ناصر ریگی اینگونه است که «شهید ریگی فردی مهربان، با اراده, دلسوز، وفادار، شجاع و بخشنده بودند تا جایی که همه حق مأموریتشان را برای شیعیان افغانستان هزینه می کردند. شهید برای من و فرزندم همواره اسطوره بوده و خواهند بود.» فرزندی که در زمان شهادت سه ماه بیشتر نداشته و از پدر فقط تعدادی عکس و نقل خاطرات مادر برایش به ارمغان مانده است.
وی در پاسخ به این سوال که چرا شهید ریگی با وجود خطری که او را تهدید می کرد مزارشریف را ترک نکرد می گوید: «حسب وظیفه دستور داشتند تا سفارت را ترک نکنند.»
نسیم لواسانی از ورزشکار بودن شهید و اینکه وی دان 3 کاراته بودند هم می گوید و البته توضیحات وی و دیگر خانواده ها بیش از پیش ما را بر این حقیقت آگاه می کند که جمعی از محفل خوبان را در مزارشریف گلچین کرده اند چرا که هر کدام می توانستند برای انقلاب اسلامی پهلوانی باشند و البته در زمان خود بودند و اگر اینگونه نبود پایشان به سرزمین پرمخاطره افغانستان باز نمی شد و مانند عافیت پیشگان یا اصلا قدم در وادی ناامن نمی گذاشتند یا به وقت خطر فرار را بر قرار ترجیح می دادند و جانشان بر می داشتند و می گریختند همچنان که عده ای برداشتند و گریختند.
آقا سید دوستان به ما اطمینان دادند ما مصونیت سیاسی داریم
از دیگر شهدای مزارشریف حاج رشید فلاح است که همسر وی در گفت و گویی کوتاه با «نسیم» ثبت روز ١٧ مرداد بصورت رسمی (مطابق با حادثه ای که اتفاق افتاده) در تاریخ کشور را از جمله مطالبات خود از مسئولان می داند و تاکید ویژه ای دارد تا این نامگذاری مطابق با حادثه ای باشد که اتفاق افتاده است که این تاکید نشان از نگرانی همسر شهید از تحریف واقعیتهای این فاجعه دارد.
همسر شهید فلاح مطلبی را با عنوان "رازهایی از دل نوشته یک مرد افغان" در فضای مجازی منتشر کرده که متنی است به قلم سید حسن حسینی، مسؤل اداری و سیاسی حوزه سانچارک افغانستان در تاریخ١٣٧٨/٣/٥ که در بخشی از آن آمده است: «تعهد و تعبد آن عزیز یگانه توأم با اخلاص، زبانزد خاص و عام هر افغان بود و در طول چند سال خدمت و اخلاص، جای جای شمال افغانستان خدمات و دلسوزیهای آن عزیز سفر کرده را به یاد دارد.دیگر شهید فلاح نبود که ببیند مردم مظلوم و عذاب کشیده خصوصاً شیعیان مظلوم و بی پناه مزار شریف چه طور قتل عام شدند.شهید عزیز یادت هست همیشه برای مظلومیت اینان خون جگر بودی؟ و آخر هم پیکر بی جانت نظاره گر این مظلومیت بود. ولی شهید عزیز می دانی که دیگر ملت مظلوم و بی پناه افغان به خصوص شیعیان مزار شریف و محلات آن دیار صدای دلنشین عارفانه و عاشقانه و دعاهای ندبه و کمیل و توسلت را نمی شنوند. دیگر محله علی چوپان و محله سید آباد و محله یول مرب و تکیه خانه سید میرآقا و حسینیه مسجد سفید و سلطانیه و محلات و بلخ و چمتال و جای جای مزار شریف دیگر صدای عاشقانه ات را نمی شنود.شهید عزیز تو بالای هر افغان حق بزرگی داری. یادم نمی رود با تو عزیز دو سال پیش که آشنا شدم چنین یافتمت: انسان وارسته، پارسا، پرهیزگار، همزاد گرسنگی و نماز و از خیل شیفتگان ولایت و مظهر انسانی مخلص و موحد، و در یک کلام شیعه علی (ع) بودی.
یادت هست آخرین شب که فردای آن روز روحت به جنان پرواز کرد چند مرتبه تماس گرفتم، گوشی یا مصروف بود یا کسی نبود جواب بدهد. ساعت ١١ شب، هم صحبت شدیم از وضعیت نگران بودی و طالبان پشت دروازه های مزار رسیده و گفتی امروز و امشب تا حالا جلسه داشتیم (به من همیشه با عنایت می گفتی آقا سید)آقا سید دعا کن اگر اینان "طالبان "موفق شوند مردم را قتل عام می کنند، وقتی گفتم حاج آقای فلاح طالبان اگر مسلط شوند شما برای خود چه تدابیری در نظر گرفته اید؟همگان شما را می شناسند،اینان اصلا منطق و دیالوگ سر شان نمی شود باخنده در حالی که نگران بودی گفتی" آقا سید دوستان به ما اطمینان دادند ما مصونیت سیاسی داریم " وبا هم خداحافظی نموده و دیدار به قیامت ماند.»
محمد مهدی صادقی نیز از نزدیکان این شهید است که اخیرا متنی را در فضای مجازی منتشر کرده که در بخشی از آن آمده: «تو خوب تکلیفت را انجام دادی ولی حق ما چی... آنان که برایت از تکلیف گفتند خوب می دانستند که تو بی تکلیف رفته بودی اما کاش می دانستند باید بعد از رفتنت حق ات را پاس بدارند...چه می گویم حق و تکلیف برای سرمستان قدرت چه معنایی دارد.... شاید ما به تکلیفمان در برابر تو به فقط به قاب گرفتن عکسهایت،به مرور خاطراتی که فقط خوشایند خودمان است، به ... بسنده کرده ایم اما از حقمان نسبت به آنانی که برایتان تکلیف مشخص کردند نمیگذریم...نمی بخشیم!خوب من!17 سال از 17 مرداد 77 مزار شریف می گذرد،بدان تمام غصه من؛ قصه توست.»
دل نوشته فرزند شهید
سمیه حیدریان، فرزند شهید کریم حیدریان که در زمان شهادت کارشناس امور کنسولی کنسولگری ایران در افغانستان بوده است نیز در دلنوشته ای برای پدرش این گونه نوشت: «پدر بزرگوارم وقتی به مصائب عقیلة العرب حضرت زینب کبری (س) در تاریخ می نگرم با خود عهد می بندم که در برابر ناملایمات روزگار که پس از تو برایمان بوجود آمده است چون کوه استوار ومحکم بایستم. التیام زخم های این دل من مصیبت عظمای حضرت ابا عبدا...الحسین(ع) است که با اشکهای دیده خود مرهمی برآن می گذارم.
پدرم با تمام اندوهی که از فراق تو دارم خوشحالم که با پوشیدن خلعت شهادت یک شبه ره صد ساله پیمودی و به آرزوی دیرینه ات دست یافتی آرزویی که نهایت آمال عارفان ومشتاقان سلوک الی ا... یعنی دیدار روی خداست.
نمی دانم چه راز و رمزی میان تو وخدای متعال وجود داشت که با تمام مجاهدت ها و رشادت هایت در جبهه های نبرد حق علیه باطل با قافله شهدا همسفر نشدی ؛ اما در دیار غربت پس از عمری تلاش در جهت احیای ارزشهای والای انسانی وپاسداری از دین حق جام شهادت را نوشیدی شاید تو وسایر همرزمان شهیدت ذخیره الهی برای ملت مظلوم افغانستان بودید..یادم نمی رود که رنج و مصیبت ملت محروم و مستضعف آن سامان چگونه گرد اندوه را بر چهره ات نشانده و قامت رشیدت را نحیف کرده بود.
پدرم در صندوقخانه دلم حرف های ناگفته زیاد دارم.اما چه بگویم که ناگفتنم به از گفتن است.پس از محضرت خداحافظی نموده و تقاضای شفاعت دارم.»
شهدای مزارشریف مانند بسیاری از شهدای انقلاب اسلامی ناشناخته مانده اند
پای درد دل خانواده این شهدا که می نشینی و از دل پرغصه آنها که خبردار می شوی موضوع ابعاد تازه تری پیدا می کند و دلیل اصلی این مکاشفه این است که به شناخت جدید و شگفت انگیزی از شخصیت مردانی دست پیدا می کنی که عظمت روح آنها به اندازه نام پر عظمت انقلاب اسلامی و همتراز با همه مجاهدتها و حماسه سازیهای مردمان این انقلاب بی نظیر در طول 36 سال گذشته است و البته که هیچ کس به اندازه نزدیکان و خانواده های این شهدا توان وظرفیت بازنمایی این عظمت فروخفته را ندارد.
گرچه همه شهدای انقلاب اسلامی قبل و بعد از شهادت مظلوم واقع شده اند اما شهدای مزارشریف مظلومیتی مضاعف دارند و این مسئله ریشه در در نوع و نحوه شهادت و ابهامات آن دارد به علاوه اینکه رسانه ها نیز به نحوی شایسته به مسئولیت خود دراین باره عمل نکرده اند.
با وجود گذشت هفده سال از فاجعه کنسولگری شهر مزار شریف هنوز ابهامات زیادی در رابطه با این حادثه وجود دارد. ابهاماتی که بیش از همه رفع آن دغدغه خانواده این عزیزان است و به نظر می رسد پس از این همه سال هنوز دستگاههای مسئول نتوانسته یا نخواسته اند به این ابهامات پاسخ مناسب بدهند.
شهدای مزارشریف به مانند بسیاری از شهدای انقلاب اسلامی غریبند ولی به واسطه آنکه پیام شهید و خون سرخ گون او برای مشتاقان و تشنگان حقیقت در همیشه تاریخ خودنمایی می کند این روزها یاد آنها قدری از زیر خروارها بی اعتنایی مشکوک سربرآورده و بسان پرچمی شریف و شمایلی راهوار عرض اندام می نماید.
این غبارروبی از یاد و خاطره و بازخوانی حقیقت شهدای مزار شریف را بی تردید باید ادامه سنت الهی در برملاکردن بخشی از راز مگو و پیام جاویدان شهدا دانست به همان سبک و سیاقی که شهدای غواص برون فکنی کردند و خود را به حق جویان و حق پویانی که لب تشنه راه را می جویند عرضه نمودند که پیر و قافله سالار مکتب شهادت چه زیبا نغمه سر داد که «امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست»
شهدا در همه اعصار تاریخ مظلومند و اصلا حیثیت شهید با مظلومیت پیوندی ازلی خورده است و این مظلومیت بار سنگین مسئولیتی سترگ را بر دوش خانواده شهید تحمیل می کند و بیش از همه آنها مخاطب این جمله رهبر معظم انقلاب هستند.