سایت آیت الله هاشمی رفسنجانی طی یادداشتی درباره نفوذ؛ مهندس بازرگان، بنی صدر، باند مهدی هاشمی، جریان دوم خرداد، جریان انحرافی و فتنه 88 را از نمونه های نفوذ نیابتی اعلام کرد.
در ادامه مطلب همراه سایت خبری دانشجو ایران باشید
به گزارش خبرگزاری تسنیم، سایت آیت الله هاشمی رفسنجانی طی یادداشتی به قلم حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری نوشت: چهارشنبه چهارم آذر1394 رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت روز بسیج مستضعفین طی دیداری که با فرماندهان بسیج داشتند ، بیانات مهمی پیرامون « نفوذ» ایراد کردند. معظم له در آغاز سخن با تاکید بر این که نباید مساله به این مهمی بهانه ای برای تصفیه حساب های جناهی وگروهی قرار گرفته واز اهمیت آن کاسته شود ، نفوذ را به دوقسمت « فردی» و« جریانی» تقسیم نمودند و نفوذ جریانی را مهم تر از فردی مورد تاکید قرار دادند.
برای تبیین بهتر موضوع ، نخست باید سیر تاریخی وسابقه نفوذ را با دقت مورد مطالعه وبررسی قرارداد. درباره هر دوی اینها نمونه های تاریخی فراوانی را می توان مطرح کرد که دشمنان اسلام در سرزمین ها وکشورهای اسلامی به مقتضای زمانی ومکانی از آن دو بهره می گرفتند،علاوه باید توجه داشت اغلب فرقه های ساختگی مانند: وهابیت ،بهائیت ، شیخیه و.. زاییده همین نفوذ هستند. در این مقاله به خاطر اهمیت موضوع وعنایت رهبری فعلا به بحث پیرامون نفوذ جریانی بسنده می کنیم.
نمونه تاریخی نفوذ
البته روشن است که نفوذ جریانی وشبکه ای ، با قطع نظر از افراد امکان پذیر نیست ، زیرا هرجریان فکری وفرقه ای بناچار نیازمند به نیروی کارآمد انسانی است که به وسیله یک یا چند نفر افراد نفوذی وآموزش دیده به مرحله اجرا وعمل گذاشته شود. در خاطرات مستر همفر( جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی) می خوانیم ، وقتی او در شهر بصره با یک طلبه سنی مذهب به نام محمد بن عبدالوهاب ( بنیانگذارفرقه سیاسی وهابیت) آشنا می شود و شخصیت فردی واجتماعی او را مورد دقت وتامل قرار می دهد به این نتیجه می رسد که فرد مورد نظر خود را پیدا کرده و می تواند ماموریتش را روی وی پیاده کند.
مستر همفردر ادامه می نویسد: « من گمشده خودم را در محمد بن عبد الوهاب یافتم، زیرا پایبند نبودن او به ضوابط مذهبی و روح غرور وخود پسندی وتنفری که از علمای عصر خود داشت واستقلال نظرش که حتی به خلفای چهارگانه... نیز اهمیتی نمی داد وتنها به فهم خودش در قرآن وسنت اتکا می کرد ، از بارزترین نقاط ضعفی بود که می توانستم از این راه ها در او نفوذ کنم... او سخت نسبت به ابوحنیفه می تاخت ودرباره خودش می گفت : «من از ابوحنیفه بیشتر می فهمم» ونیز می گفت: «نصف کتاب بخاری باطل است» من میان خودم واو محکم ترین ارتباط ها را بر قرار ساختم ومرتب در او می دمیدم و به او می گفتم : تو خیلی از علی وعمر با استعدادتری وبا کفایت تری ونیز می گفتم : اگر در زمان رسول خدا بودی حتما تو را برای خودش به جانشینی انتخاب می کرد ، نه عمر ونه علی را. ومرتب به او می گفتم : من امید بسیاری دارم که روزی اسلام به دست تو تجدید شود ، زیرا تو تنها نجات دهنده ای هستی که امید است به وسیله تو اسلام از این سقوط نجات یابد.» (خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، ترجمه استاد علی کاظمی ، ص 58-57)
مستر همفر، فرد نفوذی و تربیت یافته در وزارت مستعمرات دولت انگلیس ، آن قدر با این طلبه جوانِ جاهل و خود بزرگ بین کار کرد ودر نهایت او را آن گونه که خود می خواست ساخت واز اعماق وجود او یک جریانی به نام وهابیت بیرون آورد که امروز بزرگترین مشکل جهان اسلام شده واز بطن آن فرقه هایی مانند : طالبان ، داعش بیرون می آیند.
اگر فرقه ضاله بهائیت را هم مورد دقت وبررسی قرار بدهیم در اینجا نیز رد پای مسترهمفرها را مشاهده می کنیم.جالب است آنها از یک سو فرقه بهائیت را توسط ایادی خود «علی محمد باب» وبعد «حسینعلی بهاء» تاسیس کردند، بعد هم یک جریان دیگر برضد همان جریان تحت عنوان « انجمن ضد بهایت حجتیه» ساختند. یعنی مسلمانان را به دو فرقه بهائی وضد بهائی تقسیم کرده به جان هم انداختند ، بعد خود به تماشا نشستند و به ریش همه خندیدند.
بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب شاید ناظر بر همین نمونه های تاریخی باشد که البته مصداق های عینی آن بعد از پیروزی انقلاب هم اتفاق افتاد. لیکن با این فرق که در این مقطع با توجه به شرایط انقلاب و نظام اسلامی نیازی به حضور فیزیکی مستر همفرها نبود. آنها از میان گروه ها وتشکل ها هر کدامشان را که با اهداف وسیاست های خود همسو می دیدند به صورت مستقیم وغیر مستقیم از آن حمایت می کردند که از این جهت می توان این نوع نفوذ را « نفوذ نیابتی» هم نامید. یعنی به این معنا که عملکرد اینها هیچ سنخیتی با افکار واندیشه های امام و رهبری نداشته وناخواسته آب به آسیاب دشمن ریختند ونظام اسلامی را تضعیف کردند، بدون این که ارتباطی با ایادی بیگانگان داشته باشند.
اگر این تعریف درست باشد باید قبول کنیم که بعضی عملکردها وموضع گیری های افراطی هردو جناح چپ و راست در 37 سال گذشته مصداق روشن ازهمین نفوذ است که مشکلات بسیاری را برای نظام تحمیل کرد.
نفوذ های نیابتی
نمونه اول : سیاست های گام به گام ومحافظه کارانه مرحوم مهندس مهدی بازرگان بود، آن مرحوم اگر چه فی نفسه انسان شریف ، متدین وصادقی بود. حتی به گفته مرحوم حاج احمد آقا ، امام تا آخر عمرشریف به ایمان وصداقت و پاکی ایشان اعتقاد داشتند و از ایشان احترام می کردند، همان طوری که رهبر معظم انقلاب ، طی بیانیه ای که به مناسبت در گذشت مهندس صادر کردند به همین خصوصیت تاکید نمودند، اما از بطن همین سیاست های گام به گام ، جریانی جان گرفت و نفوذ یافت که اگر قاطعیت وتیزهوشی امام نبود سرنوشت انقلاب ونظام ، جور دیگری رقم می خورد. البته خود آن مرحوم هم با صداقتی که داشت معترف بود و می گفت: امام از من توقع بولدوزری دارد ولی من فولکس واگن هستم.
نمونه دوم : نفوذ جریان بنی صدر و در کنار آن سردمداران سازمان مجاهدین خلق و گروه تروریستی مثل « فرقان» بودند که مجموعه این جریان سعی در تضعیف روحانیت انقلابی وبنیانگذار داشتند وتا حدودی هم پیش رفته ونفوذ کرده بودند. سازمان مجاهدین که بزرگترین ومهم ترین تعهد وآرمانش به قول خودشان مبارزه با امپریالیست جهانی آمریکا بود خواسته یا ناخواسته به نفع آمریکا عمل می کرد بدون این که نیازی به حضور مستر همفرها باشد، در نهایت هم در آغوش آمریکا قرار گرفت. چهره واقعی این جریان ، تنها با صبر وتحمل ستودنی امام و ریخته شدن خون بهشتی مظلوم و72 تن از یارانش آشکار شد ومفتضح گردید.
نمونه سوم: نفوذ جریان «باند مهدی هاشمی» بود که آن هم با درایت ومدیریت امام بساطش برچیده شد.این جریان اگر چه در ظاهر ، با جریان بعدی(چهارم) تفاوت دارد ، اما در نتیجه کار وضربه زدن به نظام ، مرجعیت و روحانیت با هم اشتراک دارند.
نمونه چهارم :جریانی است که در ظاهر تاریخ نهضت امام خمینی می نویسد ولی در بسیاری از مواقع بر خلاف نظر شخص امام حرکت می کرد، چنانکه خودش در مقدمه تصریح می کند وقتی لیست شاگردان را تقدیم امام کردم ایشان فرمود: آقا شیخ مرتضی حائری را بر آقای منتظری مقدم بدارم ولی من آقای منتظری را اولین نفر آوردم. بعد در مقدمه دیگرش می نویسد: چون لقب « آیت الله العظمی» را فقط سزاوارامام خمینی وآیت الله منتظری می دانم بنابر این در این کتاب از استفاده آن بر دیگران پرهیز کردم. واین در حالی بود که در آن ایام ، آیات عظام : خوئی ، شاهرودی، مرعشی نجفی ، گلپایگانی ، میلانی ، خوانساری ،شیرازی ، روحانی ، قمی و... از مراجع به شمار می آمدند و آقای منتظری در ردیف دوم وسوم قرار داشت.
وقتی عزل آقای منتظری از قائم مقامی پیش آمد والبته کار درستی هم بود، همین جریان به اندازه یک طلبه مقدمات خوان حرمت ایشان را نگه نداشتند وهرچه خواستند علیه اش نوشتند. بر خلاف نظر امام و رهبری و برخلاف مصوبه « شورای تامین استان قم» به بیت وحسینیه اش هجوم بردند ، غارت کردند و به حبسش انداختند.
یکی از دست اندرکاران این ماجرا به نگارنده می گفت : چون می دانستیم اگر رهبری با خبر شوند مانع خواهند شد لذا به مخابرات گفتیم ارتباط بین قم – تهران را قطع کردند.آن ایام گوشی همراه وموبایل هم نبود، بعد از ظهر کار را تمام کردیم. وقتی به او گفتم پس مساله اطاعت از ولی فقیه چه می شود؟ گفت: به نظر من آدم باید در یک جاهایی به تشخیص خود عمل بکند. بعد اضافه کرد: در جنگ نهروان هم مالک اشتر نباید به فرمان امام علی گردن می نهاد و از میدان برمی گشت بلکه باید می رفت شیوخ آنها را می کشت تا ماجرا به حکمیت منتهی نمی شد!! حال تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
نتیجه کارهای غیر متعارف این جریان ، بد بینی مردم به مرجعیت شد.اینها از سر جهالت به خاطر دفاع از امام و رهبری ونظام به بیت مرجعیت حمله ور شدند و آن بزرگان را هتک حرمت کردند وناخواسته مراجع را در مقابل رهبری قرار دادند. یعنی دوستی این جریان شبیه دوستی خاله خرسه شد.
دربخشی از توصیه های مستعمرات انگلیس به مستر همفر می خوانیم: « لازم است به وسیله متهم ساختن علما وداخل نمودن جاسوسانی در لباس آنان کاری کنیم که رابطه مسلمین با علمائشان قطع شود وباید جاسوسان ما در لباس علماء جنایات بسیاری مرتکب شوند تا مردم هر عالمی را که می بینند شک داشته باشند که آیا این هم عالم است یا جاسوس است؟ وبسیار تاکید می شود که از اینگونه جاسوسان ملبس را باید میان علمای ازهر، آستانه، نجف وکربلا وارد کرد.» (همان ، ص 107)
متاسفانه نفوذ این جریان هنوز هم دامه دارد ، بدون نیاز به سرمایه گزاری مستعمرات انگلیس به توصیه آنها عمل نفع می کنند وهیچ کسی هم پاسخگو نیست.
نمونه پنجم: نفوذ دوم خردادی های تندرو وافراطی به بدنه نظام از جمله جریان هایی بود که هزینه های بسیاری برای انقلاب و مردم تحمیل کرد.بعضی از اینها با کمال پر رویی حتی مساله عقلی و روشن مثل «تقلید جاهل از عالم» را هم منکر شدند ودر مقدسات دیگر ایجاد تشکیک کردند. اما با همه تلاش چون عمقی نداشتند خیلی زود ازهم پاشیدند. اخیرا هم بعضی از آنها به خارج رفته وبا پول وامکانات مسترهمفرهای نوعی به فعالیت خود ادامه می دهند.
نمونه ششم: این نفوذ ، معجون والتقاطی ازرسوبات فکری انجمن حجتیه وسایر گروه های سیاسی اوائل انقلاب بود. اینها گر چه با شعارهای ارزشی وانقلابی وارد میدان شدند وهشت سال مدیریت اجرائی کشور را به دست گرفتند ولی در عمل نشان دادند که به نوعی تمایل به اسلام منهای روحانیت و مرجعیت دارند.یکی از تئورسین های پشت پرده این جریان در چند جلسه بحت که جزوات آن موجود است طی حملات شدید به فقهای عظام مثل : شیخ صدوق ، شیخ مفید ،علامه مجلسی و...تاکید می کند لازم نیست نماینده امام زمان از فقها باشد وبعد تصریح می کند که ، حضرت حجت (عج) بعد از آیت الله خامنه ای ، نائب خود را از میان افراد غیر روحانی انتخاب خواهند کرد.
اینها با کارهای جاهلانه جوانان کشور را به حوزه ، روحانیت ومرجعیت بد بین ساخته ومرجعیت را مقابل قشر جوان قرار دادند.دردوران حاکمیت این جریان حتی بسیج هم از تعرض وآسیب در امان نماند. طی مراسم رسمی، چفیه به گردن کوروش وسرباز هخامنشی انداختند و بدین وسیله در پی ترویج آرمان های خود در قالب : منشور کوروش، اسلام ایرانی، مکتب ایرانی بر آمدند. بسیج که لشکر مخلص خداست وفرهنگ بسیجی ،همانا صداقت وپاکی وبی آلایشی اوست ، اما اینها به جوانان نخبه دانش آموزی توصیه کردند که « بروید راهیان نور ، عکس با چفیه بگیرید، زمانی به دردتان می خورد» یعنی به جای اخلاص ، ریاکاری ومعامله گری را در میان آنان ترویج نمودند.
این جریان نیز با مدیریت رهبری وصبر وبردباری دلسوزان نظام وهوشیاری مردم کنار زده شد واز رشد آن جلوگیری گردید.
مخاطبان رهبری در این بیانات ، قشر نخبگان ، تصمیم سازان وتصمیم گیران کشورمان هستند. این عزیزان باید با آگاهی از تاریخ نفوذ ، شیوه ها وشاخصه های نفوذ در کشورهای اسلامی خود را آماده مبارزه جدی با این پدیده شوم نمایند.
نمونه هفتم: نفوذ جریان های ضد انقلاب درماجرای انتخابات 88 بود که در اثرغفلت ، سهل انگاری ،غرور وجهالت بعضی تندروها ی هردوطرف منتهی به فتنه شد، جریان های نفوذی مثل قارچ سر بیرون آوردند واوضاع را بدتر کردند و خواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند که شرح وتفصیل آن نیاز به فرصت دیگر دارد.
هزینه ها وریشه ها
نفوذ جریان های هفت گانه آسیب ها وهزینه های بسیار سنگینی را بر پیکره نظام وگرده مردم وارد کردند که البته از حیت شدت وضعف باهم فرق داشتند. بعضی جریان ها که رنگ و بوی دینی ومذهبی نداشتند، دردسرها ومشکلاتشان کمترومقابله با آنها راحت تر بود. اما آنهایی که با نقاب دین ، شعارهای ارزشی وانقلابی آمدند وهر روز هاله ای از نور دیدند وخودشان را به امام زمان (عج) منتسب کرده وبا زبانحال ادعای نیابت نمودند، هزینه هایشان شکننده وغیر قابل جبران شد.
نکته مهمی که نباید از آن غفلت کرد این است ، سردمدارن این جریان ها اغلب آدم های جاهل و ضعیف النفس هستند که به چند تعریف وتمجید اطرافیان ونزدیکان ، فوری منفعل ودچار توهم شده خیال می کنند واقعا یک شخصیتی شده اند.مستر همفر درادامه خاطرات می نویسد : « روزی به محمد بن عبدالوهاب خوابی درست کردم وبه او گفتم : دیشب در خواب رسول خدا را دیدم... پیامبر روی کرسی نشسته وجمعی از علما اطرافش بودند ، ولی من هیچ کدام از آنان را نمی شناختم، ناگهان دیدم تو از درب وارد شدی در حالی که نور از صورتت می درخشید ، همین که به حضرت رسیدی پیامبر به احترام تو بلند شد وپیشانیت را بوسیده به تو فرمود: ای محمد! تو همنام من هستی ووارث علمم می باشی ودر اداره دین ودنیا جانشین من هستی. تو گقتی: یا رسول الله من می ترسم از این که علم خودم را بر مردم ظاهر کنم ، رسول خدا به تو گفت: نترس که تو برتر از همه هستی. همین که محمد بن عبدالوهاب خواب مرا شنید می خواست پر در بیاورد وچندین بار از من پرسید این خواب را که گفتی راست می گفتی؟ هر وقت می پرسید می گفتم : بله راست گفتم تا این که خاطر جمع شد و فکر می کنم از همان روز تصمیم گرفت که ادعاها ونظرهای خود را طاهر کند.»( همان ، ص 67)