معصومه آباد، نویسنده کتاب «من زنده‌ام» چندی است که به دلیل مشکلات ریوی در بیمارستان بستری است.

سیدصفر صالحی، همسر معصومه آباد، در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به وضعیت جسمی همسرش گفت: خانم آباد چندی است که به دلیل مشکلات ریوی در بخش مراقبت‌های ویژه بستری است.

وی ادامه داد: هنوز پزشکان معالج درباره وی نظری نداده‌اند و قرار است که امروز نسبت به وضعیت ایشان تصمیم‌گیری کنند.

صالحی یادآور شد: باید وضعیت ایشان توسط پزشکان مورد بررسی قرار بگیرد. پزشک معالج وی گفته است که بعد از رفع عفونت ریوی، باید قلب وی نیز بررسی شود تا مشکلی وجود نداشته باشد.

معصومه آباد، عضو شورای شهر تهران و نویسنده کتاب «من زنده‌ام» از بانوان اسیر در دوران هشت سال دفاع مقدس است. کتاب وی، شامل خاطرات او از دوران کودکی تا اسارت و مدتی بعد از آن است که نشان‌دهنده وضعیت زنان در اسارتگاه‌های عراق است.

این کتاب در سال گذشته عنوان پرفروش‌ترین کتاب سال را به خود اختصاص داده است. در بخش‌هایی از این کتاب می خوانیم: «بعثی‌ها هم می‌ترسیدند ما در نامه اول که express letter بود بیشتر از دو کلمه بنویسیم و مرتب تکرار می‌کردند:

ــ کتبن کلمتین فقط. (فقط دو کلمه بنویسید) 

خانمی که از طرف صلیب سرخ آمده بود، گفت: به‌همراه این نامه یک عکس هم بگیرید و ارسال کنید. از فاطمه [فاطمه ناهیدی یکی از سه بانویی که همراه راوی در اسارت بودند.]  و حلیمه [حلیمه آزموده یکی از سه بانویی که همراه راوی در اسارت بودند.] عکس جداگانه گرفتند اما به من و مریم [شمسی بهرامی، که در لحظه اسارت خود را مریم آباد معرفی کرده بود] گفتند: شما که خواهرید یک عکس مشترک بگیرید تا برای خانواده‌تان بفرستیم. خوشحال شدم خواهر بودنمان برای صلیب سرخ پذیرفته شد.

بعد از نوزده ماه با جسمی نحیف و رخساری رنجور و رنگ‌پریده برگه نامه‌ام که هنوز خالی از آن دو کلمه بود در دستم بود و باید به دوربین نگاه می‌کردم و لنز دوربین در واقع چشم وطنم و هموطنم بود که به چشمان من دوخته شده بود و آنها می‌خواستند از این دریچه همه چیز را بدانند. فکر کردم با چه‌حالتی به لنز دوربین خیره شوم که به آنها آرامش دهد. به لنز دوربین خیره شدم برای اینکه به مادر و پدرم و همه آنهایی که دوستشان داشتم نگاهی فارغ از درد و رنج هدیه کنم. تبسمی گذرا بر لبانم نقش بست، تبسمی که حکایت از بی‌دردی و شعف بود.

بعد از عکس انداختن نوبت نامه نوشتن شد. بعد از دو سال و این همه بی‌خبری از کجا بنویسیم که در دو کلمه مفهوم باشد. اصلاً به چه‌کسی و به چه‌آدرسی؟ خانه من کجاست؟ در این دو سال آیا خانه‌ای سالم مانده است؟ کسی زنده مانده است؟ یادم آمد که من یادداشت سومی را که به سلمان قول داده بودم با خودم به عراق آورده‌ام و همان یادداشت رمز عملیات یک ژنرال شد. به قولم وفا کردم و برای بار سوم اما با وقفه‌ دوساله دو کلمه نوشتم:

ــ من زنده‌ام... بیمارستان الرشید بغداد»