در فیلمی که بیشترین میزان سیمرغ های بلورین را از جشنواره فیلم فجر از آن خود کرده است، بزرگترین مصیبت یک دختر جوان ازدواج با یک افغانی یا شخصی که ساکن افغانستان است معرفی می شود و در مقابل درپی قتل دختربچه مهاجر افغانی موجی از ابراز همدردی با مردم افغانستان در کشورمان به راه می افتد و بازیگران سینما در این بین فعالیت بیشتری نسبت به سایرین دارند، این تناقض در رفتار با همسایه شرقی مان سال ها است که سینمای ما دیده می شود. در ادامه مطلب همراه دانشجو ایران باشید
تاریخ روابط ایران و افغانستان به عنوان دو کشور مستقل از یکدیگر به سال 1236 هجری خورشیدی باز می گردد، زمانی که بریتانیا که بر هندوستان تسلط کامل داشت قرارداد «پاریس» را به قاجار ها تحمیل کرد و نماینده ایران عهدنامه ای را امضا کرد که بر اساس آن ایران استقلال افغانستان را به رسمیت می شناخت. از آن تاریخ حدود 159 سال گذشته است و این یک قرن و خرده در برابر پیوندهای عمیق تاریخی، فرهنگی و اجتماعی میان مردم دو سوی مرز تقریبا هیچ است.
بر خلاف ادبیات که میان ایران و افغانستان فصل مشترک و پیوند دهنده به شمار می رود، سینما هیج وقت نتوانسته است بین این دو همسایه به عنوان عامل وحدت بخش فرهنگی عمل کند. شاید مشکل اینجا است که برخلاف ادبیات که پدیده ای بومی است، سینما را غربی هایی به این کشورها آورده اند که روزگاری باعث جداشدنشان از یکدیگر بوده اند.
ایران، افغانستان، پاکستان
تقریبا همزمان با آغاز جنگ تحمیلی و سال های اولیه عمر سینمای بعد از انقلاب، خاک افغانستان توسط شوروی اشغال شد. این اشغالگری باعث مهاجرت افغان های جنگ زده به سمت ایران شد.
کشورمان که درگیر جنگی تحمیلی بود، میزبان آوارگان افغانستانی شد. مصائب افغان ها باعث شد تا اولین فیلم سینمایی ایرانی با موضوع افغان های مهاجر در سال 1367 توسط محسن مخملباف کارگردان به ظاهر دو آتشه انقلابی آن روزها ساخته شد.
بایسیکل ران داستان تلاش یک مهاجر افغان در پاکستان برای تامین هزینه درمان همسر بیمارش بود. این فیلم چه در ایران و چه در جشنواره های جهانی با استقبال خوبی روبرو شد و شاید همین موضوع بود که باعث شد مخملباف باز هم به سراغ موضوع افغانستان برود. این کارگردان در سال 79 سفر قندهار را ساخت.
این فیلم در کشاکش به قدرت رسیدن و سقوط طالبان در افغانستان ساخته شد. در همان سال مجید مجیدی کارگردان شناخته شده سینمای ایران که دو فیلم قبلی اش « بچه های آسمان» و «به رنگ خدا» با استقبال داخلی و جهانی روبرو شده بود.
فیلم «باران» را با موضوع عشق یک کارگر ساده ساختمانی به یک دختر افغان مهاجر به تصویر کشید. مهاجرین افغان بعد از اسکان در ایران به صورت غیرقانونی در مشاغل متعددی مشغول به کار شدند.
مجیدی در فیلم«باران» یکی از متداول ترین مشاغلی که افغانستانی ها به آن پرداختند یعنی کارگری در صنعت ساختمان را به نمایش کشیده است. عشق پسر ایرانی به دختر افغانی بعدها نیز دستمایه تولید فیلم توسط دیگر کارگردان ها شد.
داستان عشقی میان یک تبعه افغانستان و یک ایرانی ابتدا در فیلم «جمعه» ساخته حسین یکتاپناه به تصویر کشیده شد.
این فیلم روایتی از دلباختن مهاجری افغانی به نام جمعه به دختری ایرانی است که در راه ازدواج با مخالفت خانواده دختر روبرو می شود. این فیلم محصول سال 78 یعنی یک سال قبل از تولید فیلم های «باران» و «سفر قندهار» است.
عاشقانه های ایرانی – افغانی
بسیاری از مهاجران افغانی در سنین کودکی و نوجوانی مجبور به ترک وطن و مهاجرت به ایران شدند. این افراد در ایران عاشق شده، تشکیل زندگی داده و به دلیل اقامت غیر قانونی هیچج گاه ازدواج شان در دفاتر رسمی ثبت نشده است.
عاشقانه های ایرانی- افغانی نمونه های متعددی در سینمای ایران دارد. در «باران» پسر ایرانی عاشق دختر افغان می شود، در «جمعه» پسر افغان عاشق دختر ایرانی می شود و در فیلم «حیران»(محصول سال87) این بار دختری ایرانی به نام ماهی عاشق پسری افغانستانی می شود. «حیران» نیز نمونه دیگری از فیلم هایی است که عشق در آنها بازیچه مسائل مهاجرت شده است.
در سال 87 فیلم عاشقانه دیگری به نام « مجنون لیلی» به کارگردانی محمد حسین لطیفی ساخته می شود.
در یکی از اپیزودهای این فیلم شاهد عشق یک زن افغان به کارفرمای ایرانی اش هستیم. در آخرین نمونه عشقی در این بین فیلم «چند متر مکعب عشق» ساخته جمشید و نوید محمودی است.
برادران محمودی که افغانی الاصل هستند فیلمی درباره عشق پسر ایرانی به دختر افغانی را با پس زمینه برخوردهای نامناسب با افغانی ها در ایران ساختند.
این فیلم در سی و دومین جشنواره فیلم فجر سیمرغ گرفت و توانست به عنوان نماینده افغانستان به اسکار راه پیدا کند. برخی از منتقدین سینما معتقدند «چند متر مکعب عشق» سیاه نمایی از اوضاع افغانی ها در ایران است.
افغانستان منهای داستان عشقی
به غیر از فیلم های عاشقانه چند نمونه فیلم اجتماعی نیز درباره افغانستان در ایران ساخته شده است. «من بن لادن نیستم» از گروگان گیری بچه های یک مدرسه توسط یک مهاجر افغانی تحت تعقیب پلیس می گوید. بکتاش کارگر افغان مهاجر که کارت اقامت ندارد تحت تعقیب پلیس مجبور به گروگان گیری می شود. این فیلم در سال1383 ساخته شد.
در سال های اخیر حمله آمریکا به افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم نیز مورد توجه فیلمسازان ایرانی قرار گرفته است. محمدرضا عرب با کارگردانی «آخرین ملکه زمین» در بحبوحه حمله آمریکا به افغانستان پیشبینی نیز از آینده این اشغالگری ارائه می دهد. این فیلم در سال 1385 ساخته شد و بیشتر از اینکه در ایران دیده شود در جشنواره های جهانی درخشید و در حدود 50 اکران در جشنواره های بین المللی داشت.
«فرشتگان قصاب» به کارگردانی سهیل سلیمی نیز که محصول سال 91 است به عوارض اشغال افغانستان توسط نیروهای آمریکایی و تجارت اعضای بدن توسط باندهای غربی در افغانستان می پردازد. از سوی دیگر برخی از کارگردانان ایرانی تلاش کردند تا نگاهی به تاریخ افغانستان داشته باشند.
در سال 89 وحید موسائیان فیلم «گلچهره» را با نگاه به تاریخ معاصر افغانستان ساخت. این فیلم نیز بیشتر از اینکه در ایران مورد توجه قرار گیرد در جشنواره های خارجی موفقیت به دست آورد.
شاید مهمترین فیلمی که درباره ایران و افغانستان در سال های اخیر ساخته شده باشد و ربط چندانی هم به مهاجران افغانی نداشته باشد، فیلم «مزارشریف» ساخته عبدالحسن برزیده است.
فیلم روایت حمله تروریستی طالبان به کنسولگری ایران در مزارشریف افغانستان و قتل دیپلمات های ایرانی است که در این بین «الله داد شاهسون» دیپلمات مجروح ایرانی موفق به فرار شده و با کمک مردم افغانستان به کشورمان باز می گردد.
«مزار شریف» محصول سال 1393 با وجود اینکه در سی وسومین جشنواره فیلم فجر در اکثر رشته ها نامزد دریافت سیمرغ شد، در نهایت تنها سیمرغ موسیقی متن را به دست آورد. با وجود ارائه چهره مثبت از مردم افغانستان در فیلم «مزارشریف»، سال گذشته و در فیلم «ابد و یک روز» نگاهی چالش برانگیز به پدیده ازدواج اتباع ایرانی با مردان افغانی مطرح شد.
البته فیلمساز در فیلم تاکید می کند که داماد اهل شهر تایباد از شهرهای خراسان است، امادر طول فیلم و در مواجهه با خانواده داماد بیننده بارها لفظ افغانی بودن آن ها را می شنود.
تصویری از سینما، صفحه های از اینستاگرام
تصویر کلی که سینمای ایران از مردم افغانستان ارائه داده است همواره با مهاجرت و مصائب مهاجرت همراه بوده است. عشق های شکست خورده، ازدواج های غیر ممکن، فرار و بدبختی، نوع نگاه مخصوصا در فیلم «ابد و یک روز» هیچ گونه ترحمی نسبت به مهاجر افغان ندارد، در عوض فضای شبکه های مجازی در پی قتل دختربچه افغان به نام «ستایش» به ناگهان با حضور پر رنگ بازیگران سینما به تشکیل کمپین «من ستایش هستم» منجر شد.
در صورتی که می شد کمی از این احساسات را در قالب فیلم های انساندوستانه و با نگاهی برابر به مهاجران افغانی در فیلم های ایرانی تبدیل به فرهنگی کرد که در آن ناموس مردم افغانستان مانند جان مردم ایران عزیز شمرده می شد و شاید اگر سینما کمی بیشتر با همسایه شرقی مهربان بود، امروز ستایش دختر بچه مظلوم افغان زنده بود!