زیر پوست این شهر چه خبر است؟

درس هایی که باید از داستان قتل ستایش قریشی بگیریم / زنگ خطر برای مسئولینی که دیر بیدار می شوند

بلوغ زودهنگام جنسی و گرایش به سمت رفتارهای منافی عفت عمومی از نشانه های فرهنگ اینستاگرام است و باید پذیرفت که نبض تحول فرهنگی در کشور را شبکه های ماهواره ای بدست گرفتند و وزارتخانه ها، سازمان ها و ارگان های فرهنگی با عناوین نیم متری اصلا اثرگذار نیستند.

 هرچند این ماجرا از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار گرفت و حتی برخی رسانه های ضدانقلاب تلاش کردند تا موضوع قتل ستایش قریشی را به یک درگیری دیپلماتیک میان تهران و کابل تبدیل کنند و یا زمینه یک آشوب اجتماعی را در کشور کلید بزنند اما کمتر رسانه ای به حقیقت تلخی که امروز زیرپوست لایحه های مختلف اجتماعی کشور در حال وقوع است و گاها به شکل چنین دمل های چرکی بروز می کند؛ اشاره کرد.

 

در ادامه مطلب همراه دانشجو ایران باشید

ماجرای قتل کودک شش ساله در ورامین نماد یک آسیب اجتماعی است که به دلیل حضور تبعه خارجی در یک طرف داستان به شکل وسیعی بازتاب پیدا کرده است اما باید پذیرفت که ستایش قریشی تنها قربانی گسترش روزافزون ناهنجاری های اجتماعی در جامعه ما نیست و چه جنایت هایی که گاها در گوش و کنار کشور رخ می دهند اما فرصت تلنگر به مسئولین فرهنگی را  بدست نمی آورند.

 

شاید دقیق شدن در ماجرای ستایش برای هر مخاطبی رقت آور باشد اما حقایقی را آشکار می کند که لازم است به آنها توجه شود که شاید و البته شاید توجه مسئولین امر را به وضعیت ناهنجار نسل های جوان جلب کند.

 

مجموع سن قاتل و مقتول جمعا 22 سال می شود یعنی رکوردی که نشان می دهد کم کم بلوغ زودهنگام جنسی و ترویج لاابالی گری اخلاقی به دهه اول و دوم زندگی قشری از جامعه راه پیدا می کند.

حال اگر این حقیقت تلخ را در کنار آمارهای پیدا و پنهان ناهنجارهای اجتماعی در میان نوجوانان قرار دهیم به نتایج جالبی خواهیم رسید.

 

این یعنی تسلط فرهنگ مهاجم یا همان چیزی که در داخل از آن به عنوان تهاجم فرهنگی یاد می کنند جامعه هدف خود را بخوبی پیدا کرده و تاثیری عمیق و شگرف در نگرش آنها نسبت به مفهوم زندگی داشته است.

 

تهاجم فرهنگی با رویکرد تغییر نگرش نوجوانان و جوانان هرگز نگاهی به بیلان کاری یا برنامه ریزی های خرد و کلان مراکز فشل فرهنگی کشور ندارد و استیلای خود را هر از چندگاهی با واقعیت های تلخی از جنس قتل ستایش به رخ مردم می کشد.

 

ضعف مدیریت فرهنگی و غفلت از سنجش دقیق و درست عملکرد  مراکز فرهنگی رویه ای است که روز به روز بار بی مسئولیتی بدنه فرهنگی را به سمت ارگان های انتظامی و قضایی هل می دهد و فلسفه وجودی فرهنگ سازی و برنامه ریزی فرهنگی را به عنوان تنها راه حل پیشگیری از ناهنجاری ها زیرسوال می برد.

 

بهمن سال 93 بود که همایون هاشمی رییس سازمان بهزیستی وضعیت آمارهای ناهنجاری اجتماعی کشور را تکان دهنده توصیف کرد و گسترش روابط فراخانوادگی را یکی از شش ناهنجاری اصلی روبه گسترش دانست.

از سوی دیگر آمارهای متعدد دیگری وجود دارند که نشان می دهند میزان پایبندی و تعهد به خانواده در میان متولدین دهه های هفتاد و هشتاد شدیدا کاهش پیدا کرده است و در آینده حداقل در این شاخص شباهت زیادی به کشورهای غربی پیدا خواهیم کرد.

 

این آمارها بخوبی نشان میدهند که موضوع تنها قتل یک تبعه افغان که تا مدتی هیجان و احساسات اجتماعی را برمی انگیزد نیست بلکه مخاطب هنجارهای اجتماعی جامعه ایرانی روز به روز به سمت لاقیدی گرایش پیدا می کند و مسئولین امر هیچ برنامه موثری برای توقف این گرایش و یا  کاهش سرعت آن ندارند.

 

بلوغ زودهنگام جنسی و گرایش به سمت رفتارهای منافی عفت عمومی از نشانه های فرهنگ ماهواره ای است و باید پذیرفت که نبض تحول فرهنگی در کشور را شبکه های ماهواره ای بدست گرفتند و وزارتخانه ها، سازمان ها و ارگان های فرهنگی با عناوین نیم متری اصلا اثرگذار نیستند.

 

جالب آنجاست که فشار فرهنگ مهاجم و درک نادرست از عرصه فرهنگ چنان گسترده و عمیق است که حتی مراکز فرهنگی داخلی را به مقلد بی چون و چرای خود بدل کرده اند و بخش قابل توجهی از برنامه های فرهنگی و اجتماعی وطنی رونوشتی غیرحرفه‌ای از نسخه خارجی خود هستند.

 

آیا در چنین شرایطی نباید توقع وقوع حوادث تلخ و دردآوری چون قتل ستایش قریشی را داشته باشیم؟

 

وقتی عرصه فرهنگ در کشور متولی ندارد باید بذر آن را در زمین بی آبروگی ملی درو کنیم.

 

نشست های تخصصی این وزارتخانه یا آن سازمان، نگاه سیاسی این وزیر یا آن مدیرکل به عرصه فرهنگ، بیلان کاری فلان سازمان و نهاد درمان ناهنجارهای اجتماعی زیر پوست این شهر نیست.

 

ریشه های این دمل چرکی که امروز با عنوان قتل ستایش قریشی و فردا با یک ناهنجاری دیگر بروز می کند را در بیش از دو دهه کاهش اثرگذاری مراکز فرهنگی داخلی و قدرت گرفتن ضریب نفوذ فرهنگ ماهواره ای جستجو کنیم.

 

از سویی وقتی یک نوجوان 17 ساله دچار جنون جنسی می شود و از اهرم های بازدارنده درونی و آموزش های بیرونی برای کنترل خود برخوردار نیست این یعنی ضعف در نظام آموزش و پرورش کشور.

 

اگر نگاه دقیقی به قتل ستایش داشته باشیم بخوبی سناریوی یک فیلم جنایی هالیوودی در ذهن تداعی می شود این یعنی معلم نوجوان17 ساله قصه ما سینمای هالیوود است نه یک نظام آموزشی و پرورشی مبتنی بر نیازهای جوانی که شبانه روز زیر سنگین ترین بمباران فرهنگ بیگانه قرار دارد.

 

سیستم آموزشی که برای التهابات شخصیتی نوجوان برنامه ای ندارد و صرفا به وی به عنوان مشکلی نگاه می کند که باید هر چه سریعتر به سمت آموزش عالی و بعد از آن هل داده شود چنین محصولی را عرضه خواهد کرد.

 

قطعا هدف این متن توجیه عمل اشتباه قاتل در پرونده قتل ستایش قریشی و یا سلب مسئولیت از وی نیست اما قصد دارد این نکته را یادآور شود که این حوادث عاملینی دارد که شاید محاکمه نشوند اما مواخذه آنها یک ضرورت انکارناپذیر است.