به نظر میرسد جریان اصلاحطلبی اندیشههای امام را بهلحاظ راهبردی به چشم «مانع» مینگرد که باید برداشته شود، ولی بهلحاظ تاکتیکی به آن به چشم «مسئله» نگاه میکند که باید حل شود و در این راستا در کوتاهمدت با ابزار تفسیرپذیری اندیشهها، سعی در «مدرنسازی» امام دارند و از اندیشههای امام قرائتی مدرن ارائه میدهند و تحت این قرائت مدرن، اندیشههای خویش را از زبان امام بیان میدارند.
در ادامه مطلب همراه سایت خبری دانشجو ایران باشید
اصلاحطلبی بیش و پیش از هر چیز خواهان تجدیدنظر در بینشها، نگرشها و طرز تلقیهاست و این تجدیدنظر را از پایگاه تجدد و اخیراً پساتجددگرایانه پی میگیرند. آنها بر آناند که زیستن در جهان جدید بدون تجدیدنظر در باورهای پیشین و اصلاح و تعدیل آنها میسّر نیست و تا زمانی که این تجدیدنظرها اتفاق نیفتد نگرش واقعگرایانه به عالم جدید ممکن نخواهد بود چراکه پایگاه سنت در جهان جدید دچار تزلزل شده است و راه چارهی درمان این تزلزل مسلح شدن به بینش تجدد است و البته این تسلیح به سلاح تجدد لزوماً به معنای حذف سنت و فروغلتیدن به دامان تجدد و پژواک صدای آن شدن نیست بلکه اصلاح آن است برای تطابق با زمان و مکان هرچند در این اصلاح و تعدیل بهناچار حکم به تعطیل برخی احکام میدهد که تا این زمان مسلّم تلقی میشدند.
عرصهی سیاست و سیاست خارجی نیز از منظر اصلاحطلبی مستلزم تجدیدنظر در نگرشهای پیشاانقلابی، ایام انقلابی و پساانقلابی است. نگرش اصلاحطلبی بر آن است که بخش عمدهای از گرفتاریهای سیاسی دههی دوم انقلاب به بعد، نتیجهی آرمانها، شعارها و رفتارهای انقلابی دههی اول است و در این نگرشها باید تجدیدنظر رخ دهد. نگرش اصلاحطلبی که نگرشی شبه لیبرالی است در دههی اول به دلیل شرایط انقلابی آن دهه و وجود فضای جنگ، گفتمانی در حاشیه بود، با پایان جنگ و آغاز دولت سازندگی زمینه برای نیل از حاشیه به متن برای آن مهیا شد و با آغاز عصر اصلاحطلبی، کاملاً در متن قرار گرفت و در همهی این مدت یک موضوع محوری را در دستور کار خویش داشت و آن هم «تجدیدنظر» بود. آنها این تجدیدنظر را ابتدا در عرصهی مباحثات تئوریک کلامی و فقهی پی گرفتند و سپس نتایج آن مباحث تئوریک را در عرصهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پی گرفتند.
اصلاحطلبی در این فرایند تجدیدنظر همواره با مشکلات عدیدهای مواجه بودند از جمله این مشکلات میتوان به چند مورد مهم اشاره نمود: اولاً جریانِ نسبتاً قویِ کلامی و فقهی حوزه علمیه، ثانیاً ضعف در برقراری ارتباط با عامهی مردم به دلیل ادبیات نخبهگرایانه، ثالثاً مشکلاتی که با برخی اصول قانون اساسی پیدا میکردند و رابعاً اندیشههای قدرتمند و فراگیر امام خمینی (ره). آنها برای هرکدام از این مشکلات بهگونهای راه چاره در پیش گرفتند. برای مقابله با مشکل اول روشنفکریِ دینی و برخی تشکلهای حوزهای را ایجاد کردند، خواهان اصلاح قانون اساسی و رفراندوم شدند، ادبیات خود را عامهپسندتر و عامهفهمتر کردند و خود را پیرو خط امام (ره) نامیدند و چارهای جز این هم نبود چراکه هامونی نام و کلام امام هنوز در اذهان عامهی مردم وجود دارد.
امام خمینی (ره) شخصیتی فقیه و مشکلم با مایههای فلسفی و عرفانی بود که با فعالیتهای سیاسی خویش به شخصیتی سیاسی و رهبری یک نظام سیاسی نیز نائل شد. اندیشهها و شخصیت معنوی وی هم انقلاب اسلامی را ایجاد و هم در دههی اول پایههای آن را مستحکم کرد. اما آنچه از منظر این یادداشت مهم است سیطرهی اندیشههای وی در تمام ابعاد سیاسی کشور بود و جریانی که بخواهد مسیری «غیر» از این اندیشهها را در پیش گیرد باید به نحوی با این اندیشهها مواجه شود تا هم مخالفتهای جدی را در میان تودهی مردم برنینگیزد و هم بتواند قرائت خویش از سیاست را هژمون سازد و جریان اصلاحطلبی هر دوی این مسیر را در پیش گرفت. آنها هرگز خود را بهصراحت مخالف اندیشههای ایشان معرفی نکردند بلکه خود را پیرو راستین خط امام دانسته و از سوی دیگر قرائت خویش از اندیشههای امام را قرائت واقعی دانستهاند و دیگران را به بدفهمیِ اندیشههای امام متهم میکنند. هرچند در واقع خود نیز میدانستند که اندیشههای آنها به دلایل بنیادین تفاوت در جهانبینی در معنای عام آن، قابل جمع با اندیشههای امام نبود و نیست.
به نظر میرسد جریان اصلاحطلبی اندیشههای امام را به لحاظ راهبردی به چشم «مانع» مینگرد که باید برداشته شود ولی به لحاظ تاکتیکی به آن به چشم «مسئله» نگاه میکند که باید حل شود و در این راستا در کوتاهمدت با ابزار تفسیرپذیری اندیشهها سعی در «مدرن سازی» املم دارند و از اندیشههای امام قرائتی مدرن ارائه میدهند و تحت این قرائت مدرن، اندیشههای خویش را از زبان امام بیان میدارند.
نگرش اصلاحطلبی که نگرشی شبه لیبرالی است در دههی اول به دلیل شرایط انقلابی آن دهه و وجود فضای جنگ، گفتمانی در حاشیه بود، با پایان جنگ و آغاز دولت سازندگی زمینه برای نیل از حاشیه به متن برای آن مهیا شد و با آغاز عصر اصلاحطلبی، کاملاً در متن قرار گرفت و در همهی این مدت یک موضوع محوری را در دستور کار خویش داشت و آن هم «تجدیدنظر» بود.
یکی از عرصههایی که اصلاحطلبی را با اندیشهی امام دچار چالش میکند عرصهی سیاست خارجی است. چراکه آنها دو نگرش کاملاً متفاوت از عرصهی روابط بینالملل دارند و این دو نگرش از همان ایام دولت موقت خود را نمایان ساخت و تاکنون نیز ادامه دارد. لیکن اصلاحطلبی امروز میخواهد خود را رندانه از اتهام مخالفت با اندیشههای امام مبرا سازد و این مسئلهی را از پایگاه قرائت پذیری اندیشههای امام از یکسو و سیالیت عرصهی سیاست خارجی و اقتضائات زمانیِ اکنون از سوی دیگر پی بگیرد. از همین رو تجدیدنظر در اندیشههای سیاست خارجی امام را از این دو پایگاه پی میگیرند تا حداقل مخالفتهای اجتماعی و سیاسی را برانگیزد.
برخی از تقابلهای نگرش امام و اصلاحطلبی را در موارد زیر میتوان دانست: اولاً در عرصهی تعریف غایت سیاست خارجی. امام پیگیری منافع ملی و مصالح اسلامی برای نیل به امت اسلامی را در رأس میدانست درحالیکه نگرش اصلاحطلبی منافع ملی را اصل میداند ثانیاً منطق امام در عرصهی سیاست خارجی منطق «رسالت محور» بود درحالیکه اصلاحطلبی منطق «منفعت محور» را پی میگیرد ثالثاً امام اهداف عقیدتی-فرهنگی را در رأس سیاست خارجی قرار داد و اصلاحطلبان منافع سیاسی و اقتصادی را، رابعاً امام حمایت از همهی نیروهای آزادیبخش و ضد استکبار و حمایت از مستضعفین را پی میگرفت و اصلاحطلبی حمایت را غالباً حمایتی معنوی و احیاناً سیاسی میدانند، خامساً امام به قدرتهای بزرگ بدبین بود و آنها را استکباری میدانست و نظام دوقطبی آن زمان را نفی و خواهان شکلگیری قطب قدرت جدیدی در جهان با محوریت ایران بود، درحالیکه اصلاحطلبی به قدرتهای بزرگ نسبتاً خوشبین است و از تلاش برای برقراری رابطه با آنها ابا ندارد و در نگرش افراطی آنها خواهان حل شدن در نظام بینالملل موجود هستند.
بنابراین اصلاحطلبی خواهان تجدیدنظر در همهی اندیشه و از جمله اندیشههای حضرت امام (ره) است و این تجدیدنظر را با عینک تجدد پی میگیرد، یعنی به دنبال تجدیدنظر در اندیشهها در راستای تجدد و بالأخص ایدئولوژیهای لیبرالی، نولیبرالی و بعضاً نو مارکسیستی هستند و میتوان گفت چنین نگرشی به سیاست بهطور حتم با اندیشههای توحیدی و محور سیاسیِ آن یعنی امامت و بهتبع آن ولایتفقیه در تضاد است و این تضاد در عرصهی سیاست خارجی نیز نمود عینی مییابد، چنانکه در عصر اصلاحات شاهد بودیم.
*عبدالله بیننده؛ دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه اصفهان/انتهای متن/